ممتحن

معنی کلمه ممتحن در لغت نامه دهخدا

ممتحن. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از امتحان. آنکه می نگرد و تأمل می کند در قول و گفتار و می اندیشد پایان کار را. ( از ناظم الاطباء ). || آزماینده. ( آنندراج ). آنکه می آزماید و آزمایش می کند. ( ناظم الاطباء ). آزمایشگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). امتحان کننده :
لیک پیر عقل نی پیر مسن
می ندانی ممتحن از ممتحن.مولوی.کاروانی راه گم کرده کشید
سوی کوه آن ممتحن را خفته دید.مولوی.|| روشن و گشاده کننده. یقال : امتحن اﷲ قلوبهم ؛ ای شرحها و وسعها. ( از منتهی الارب ). || ( اِخ ) خداوند عالمیان که دل مردم را فراخ کرده منشرح می سازد. ( ناظم الاطباء ).
ممتحن. [ م ُ ت َ ح َ ] ( ع ص ) آزموده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). امتحان شده. آزمایش شده. || آزموده. ( دهار ). مجرب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آزموده و حاذق و کارآزموده. ( ناظم الاطباء ). || بدحال. محنت زده. در بلا افتاده. پریشان روزگار. محنت رسیده :
ممتحن را دیدن او باشد از غمها فرج
منهزم را نام او بر دشمنان باشد ظفر.فرخی.بس مبتلا کو را رهاند از بلا
بس ممتحن کو را رهاند از محن
ایزد کند رحمت بر آن کس که او
رحمت کند بر مرد ممتحن.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 316 ).نشان کریمی و آزادگی است
برآوردن مردم ممتحن.فرخی.او کند بر همه احرار دل سلطان گرم
او رسد ممتحنان را بر سلطان فریاد.فرخی.هر دو گریانیم و هر دو زرد و هر دو در گداز
هر دو سوزانیم و هر دو فرد و هر دو ممتحن.منوچهری.بر او ممتحن را دستگاه است
بر او منهزم را زینهار است.عنصری.سخن متظلمان و ممتحنان شنید. ( تاریخ بیهقی ص 385 ).
بی هنر گر گنج یابد ممتحن بایدْش ْ بود
باهنر بی چیز اگر ماند نباشد ممتحن.ناصرخسرو.شاخ را بنگر چو پشت دال خم
برگ را بنگر چو روی ممتحن.ناصرخسرو.همچو غریب ممتحن ، پژمرده باغ بینوا.ناصرخسرو.بس خاطر و دل که ممتحن گردد
چون خاطر و دل در امتحان بندم.مسعودسعد.یاریی یاریی که رنجورم
رحمتی رحمتی که ممتحنم.سیدحسن غزنوی.

معنی کلمه ممتحن در فرهنگ معین

(مُ تَ حَ ) [ ع . ] (اِمف . ) امتحان شده .
(مُ تَ حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) امتحان کننده ، آزماینده .

معنی کلمه ممتحن در فرهنگ عمید

امتحان شده، آزموده شده.
امتحان کننده، آزمایش کننده، آزماینده.

معنی کلمه ممتحن در فرهنگ فارسی

امتحان کننده، آزمایش کننده، آزماینده، امتحان شده، آزموده شده
( اسم ) آزماینده امتحان کننده جمع : ممتحنین .

معنی کلمه ممتحن در ویکی واژه

امتحان شده.
امتحان کننده، آزماینده.

جملاتی از کاربرد کلمه ممتحن

من خودی خویش را گویم که در پنداشتی رو اگر نور خدایی نیست شو شو ممتحن
بیدل مباش ممتحن وهم زندگی چین‌کمند مقصد عمر ازکمین ما
ای خواب برو ز همدمانم تا بی‌کس و ممتحن نمانم
بردست او رها شد و از بند رسته شد صد راد مرد مهتر و صد راد ممتحن
نشان کریمی و آزادگیست بر آوردن مردم ممتحن
آتش می ریخته آب من خاکسار نغمه ی بربط زده راه من ممتحن
گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم دوای درد دل ممتحن نمییابم
در عهد چون توئی چو منی مانده ممتحن دائم نداری از کرم خویشتن روا
یک حکایت بشنو اینجا ای پسر تا نگردی ممتحن اندر هنر
۲-ربناعلیک توکلناوالیک انبنا…۵ممتحنه
مسی از زر بیالودی و می لافی چه سود اینجا که آن گه ممتحن گردی که سنگ امتحان بینی
این سوره به دلیل امتحان زنان مهاجر که در آیهٔ ۱۰ مطرح شده‌است ممتحنه نامیده شده‌است. این سوره علاوه بر این مبحث، در مورد دوست‌داشتن به خاطر خدا و بغض به خاطر خدا و نهی از دوستی با مشرکان نیز سخن می‌گوید و به همین دلیل سورهٔ مودت نیز نامیده می‌شود.از علی بن الحسین السجاد نقل شده است:"هر کس این سوره را در نمازهای واجب و مستحب بخواند،خدا دل او را به ایمان بیازماید و دیده اش را نور بدهد و خود و فرزندانش به دیوانگی و فقر مبتلا نشوند."