ملول

معنی کلمه ملول در لغت نامه دهخدا

ملول. [ م َ ] ( ع ص ) به ستوه آمده ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). به ستوه آمده. افگار و مانده. آزرده و بیزار. سست و ناتوان. دلگیر. دلتنگ. اندوهگین. غمگین. دارای ملالت. ( ناظم الاطباء ). سیرآمده. بستوه. آزرده. رنجیده. گرفته خاطر. َضجِر. افسرده. تنگدل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ملول مردم کالوس و بی محل باشد
مکن نگارا این خود و طبع را بگذار.ابوالمؤید بلخی ( از یادداشت ایضاً ).خورشید شاه ملول و پریشان خاطر به مقام خود آمد. ( سمک عیار ج 1 ص 43 ).
ملک از بخشش بسیار اگر نیست ملول
بنده را باری از این بیش شدن خاست ملال.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 225 ).
هر یک از وصف شراب شمول ملول. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 448 ). شعر دلاویز... بسیار بخیلان را سخی... و لئیمان را کریم و ملولان را ذلول... گرداند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 82 ).
شمعی و رخ خوب تو پروانه نواز
لعل تو مفرحی است دیوانه گداز
درراه توام زآن نفسی نیست که هست
شب کوته و تو ملول و افسانه دراز.سیدشمس الدین نسفی.ما بر این درگه ملولان نیستیم
تا ز بعد راه هر جا بیستیم.مولوی.بر ملولان این مکرر کردن است
نزد من عمر مکرر بردن است.مولوی.گر هزاران طالبند و یک ملول
از رسالت بازمی ماند رسول
اسب خود را ای رسول آسمان
در ملولان منگر و اندر جهان.مولوی.تا تو تاریک وملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای.مولوی.قضا را کسان او یکی حاضر بود، گفت : چه خطا کرده است که از دیدن او ملولی. ( گلستان ).
با طبع ملولت چه کند دل که نسازد
شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی.سعدی ( گلستان ).گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی.سعدی ( گلستان ).چون اباقاخان از ازدحام و غلبه مردم ملول می بود... او را به قرب نیم فرسنگ دورتر از اوردوها فرودمی آورد. ( تاریخ غازان ص 8 ). البته نشاید که به کراهت و اجبار نفس را بر عملی که از آن ملول بود... الزام نمایند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 171 ).
بحر محیطند و ز گوهر ملول
چرخ بسیطند و ز اختر ملول.

معنی کلمه ملول در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) بیزار، اندوهگین ، به ستوه آمده .

معنی کلمه ملول در فرهنگ عمید

۱. افسرده، اندوهگین، دل تنگ.
۲. بیزار.
۳. [قدیمی] به ستوه آمده.

معنی کلمه ملول در فرهنگ فارسی

افسرده، اندوهگین، دلتنگ، بیزار، به ستوه آمده
( صفت ) ۱ - بیزار بستوه آمده . ۲ - اندوهگین دلتنگ : [ گر تو ملولی ای پدر . جانب یار من بیا تا که بهار جانها تازه کند دل ترا . ] ( دیوان کبیر ۳ ) ۳۸ : ۱ - ولرم : آب ملول ( تنگسیر . ۳۵۳ )
شیخ شرف الدین قرن دوازدهم و از مردم لکهنوی هندوستان بود . دیوانی مرتب و منظومه به نام هفت میخانه دارد .

معنی کلمه ملول در فرهنگستان زبان و ادب

{dysphoric} [روان شناسی] ویژگی فرد دچار ملال

معنی کلمه ملول در ویکی واژه

مَ
مِ
[اصفهانی]
افسرده؛ اندوهگین؛ دل‌تنگ.
بیزار.
[قدیمی] به ستوه‌آمده.

جملاتی از کاربرد کلمه ملول

کسی باشد ملول ای جان که او نبود قبول ای جان منم آل رسول ای جان پس سلطان همی‌گردم
جان من بستان تو ای جان را اصول زانک بی‌تو گشته‌ام از جان ملول
طمع مدار که خواجو ز یار برگردد که از حیات ملول آمدن نه کار منست
ز آن ره که عهد دولت باطل کشید طول حق را ملامتی نه ولی اهل حق ملول
جان من بستان تو ای جان را اصول زان که بی تو گشته‌ام از جان ملول
خرم دمی که رخت سوی آشیان کشم شد مرغ جان ملول در این تنگنا قفس
فغانی یار چون می‌شد ملول از های‌های من چرا اول به آه و ناله جان بر لب نیاوردم
خاطرم اکثر بود از نفس بی پروا ملول تا ز غفلت ها کند آگاه یاری ده مرا
چون ز بی قدری نکردت شه قبول رخت بربند از تن، ای جان ملول
کشید بر در و دیوار بوستان خطی که گل ملول ازین بلبلان گلشن شد