ملموس

معنی کلمه ملموس در لغت نامه دهخدا

ملموس. [ م َ ]( ع ص ) لمس شده. به دست سوده شده. ( از ناظم الاطباء ). ببسائیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
وآنکه را بد ز پیل ملموسش
دست و پای سطبر پر بؤسش
گفت شکلش چنانکه مضبوط است
راست همچون عمود مخروط است.سنائی.|| اکاف ملموس الاحناء؛ پالان خراشیده و کجی و بلند آن درست کرده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پالان درست کرده و کجی و بلندی آن تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ملموس در فرهنگ معین

(مَ ) [ ازع . ] (اِمف . ) لمس شده ، قابل لمس .

معنی کلمه ملموس در فرهنگ عمید

لمس شده، بسوده.

معنی کلمه ملموس در فرهنگ فارسی

لمس شده، بسوده
( اسم ) لمس شده بسوده : [ حاسه لمس ملموس را بمیانجی هوا دریابد . ] ( مصنفات بابا افضل ۴۲۷ : ۲ )

معنی کلمه ملموس در ویکی واژه

لمس شده، قابل لمس.

جملاتی از کاربرد کلمه ملموس

او که در دانشکدهٔ هنرهای تزئینی به‌جای آشنایی با هر نوع هنر کلاسیک، مستقیم به نقاشی مدرن پرداخته بود، به مطالعهٔ کتاب‌های هنر مدرن پرداخت و با آشنایی با معماری مدرن به مفهوم بافت‌ها حساس گشته و چنین نگاهی به جهان مسئلهٔ وی شد. چیزی که برای وی در آن زمان مسئله بود، علاوه بر ایماژیست‌های انگلیسی و فرانسوی، پلاستیسیته تصویر بود. وی روی این مسئله کار می‌کرد که یک تصویر چگونه می‌تواند یک فضای ملموس بصری ایجاد کند.
وانکه را بُد ز پیل ملموسش دست و پای سطبر پر بوسش
میراث فرهنگی ناملموس ملی ایران
در سازه‌های فولادی که اتصال‌ها توسط خط جوش‌ها انجام شده‌است و سازه تحت تأثیر بارهای نوسانی قرار دارد، دوام و عمر سازه نسبت به خستگی، وابسته به عمر جوش‌های به کار رفته در سازه است. به همین علت، بهبود خواص جوش، به روش‌های مختلف، می‌تواند عمر سازه را به‌طور ملموسی افزایش دهد.
این خط به عنوان یکی از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو شناخته شده است.
اگر ملموس وگر موهوم گیری وگر محسوس وگر معلوم گیری