ملقب. [ م ُ ل َق ْ ق َ ] ( ع ص ) لقب نهاده شده. ( آنندراج ). دارای لقب و دارای پاژنامه. ( ناظم الاطباء ). لقب دار. بالقب. آنکه لقب دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : شکر خادم برنشست و برادر هارون اسماعیل ملقب به خندان در پیش کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 700 ). ملقب. [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) لقب دهنده. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه ملقب در فرهنگ معین
(مُ لَ قَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) دارای لقب ، لقب دار.
معنی کلمه ملقب در فرهنگ عمید
کسی که لقب دارد یا لقبی به او داده شده، لقب دار.
معنی کلمه ملقب در فرهنگ فارسی
کسی که لقب داردیالقبی به اوداده شده، لقب دار ( اسم ) کسی که بلقبی نامیده شده دارای لقب . لقب دهنده
معنی کلمه ملقب در ویکی واژه
دارای لقب، لقب دار.
جملاتی از کاربرد کلمه ملقب
اسمش سید محمد، ملقب به جامه باف. اصلش از تربت حیدریه. چون اغلب اشعارش رباعی است به میر رباعی مشهور شده. به هندوستان رفته فوت گردید و کان ذلک فی سنهٔ ۹۷۳. غرض، از فضلای عهد خود بوده و حکیمانه حرکت مینموده. این چند رباعی از اوست:
هماره تا به نیکویی، مسلّم است مشتری ملقب است تا فلک، به کینه و ستمگری
نقد دل قلب از آنش می خوانند که ملقب به این و آن گردد
به حق شاه شهیدان حسین ابن علی که اوست گشته ملقب به سیدالشهدا
آنکه ملقب بود زشاه بوالی
چو در تبریز با یرلیغ شاهم بمیر شاعران کردی ملقب
ملقب به ظلم است از بس تفاوت در ایام او عدل نوشیروانی
صدری که برافروخت جهان را هنر او چون شمس و بدین روی بشمسست ملقب
نام آن جناب مولانا نورالدین عبدالرحمن. ولادتش در سبع و عشر و ثمان مأته. نسبتش به محمد شیبانی که از مجتهدین حنفی بوده میرسد. پدرش نظام الدین احمد و جدش شمس الدین محمد دشتی. چون اصل ایشان ازمحلهٔ دشت اصفهان بوده به این لقب ملقب بودهاند و خود مولانا جامی در بدو حال، دشتی تخلص مینمود. در هنگام اقامت در جام و هرات، تخلص خود را جامی قرار داده. در سبب این تخلص خود فرموده است:
وهُوَ شیخ زین الدین علی کلاه. از مشاهیر علماء و فضلاء و عرفا. چون رنگ سیاه را کلاه میگویند و شیخ دستار سیاه رنگ به سر میبسته به این لقب ملقب شده و با خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی در خدمت شمس الدین عبداللّه شیرازی تحصیل مینموده. وفاتش در سنهٔ ۷۸۰. از اوست: