معنی کلمه ملحمه در لغت نامه دهخدا
- نبی الملحمة ؛ پیغمبر قتال یا پیمبر صلاح و تألیف مردم. ( منتهی الارب ). نبی القتال او نبی الاصلاح و تألیف الناس کانه یؤلف امر الامة. ( ناظم الاطباء ). از القاب پیغمبر اسلام است. ( از اقرب الموارد ).
|| حربگاه. ( مهذب الاسماء ). || صلاح واصلاح. || ترتیب و انتظام امور. ( ناظم الاطباء ).
ملحمة. [ م ُ ل َح ْ ح ِ م َ ] ( ع ص ) تأنیث ملحم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ملحم شود.
- ادویه ملحمة ؛ داروها که گوشت رویاند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : فی الادویة الملحمة للجراحات. ( قانون ابوعلی سینا از یادداشت ایضاً ). و رجوع به ملحم شود.
ملحمه. [ م َ ح َ م َ / م ِ ] ( ع اِ ) فتنه و جنگ عظیم. ( غیاث ). حرب بزرگ. جنگ عظیم. ج ، ملاحم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ملحمة : سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150 ).
بردویدی چون کدو فوق همه
کو ترا پای جهاد و ملحمه.مولوی.گر تو باشی تنگ دل از ملحمه
تنگ بینی جوّ دنیا را همه.مولوی.رنج یک جزوی ز تن رنج همه است
گر دم صلح است یا خودملحمه است.مولوی.این قدر خود درس شاگردان ماست
کر و فر ملحمه ما تا کجاست.مولوی.و رجوع به ملحمة شود.
- بی ملحمه ؛ بدون جنگ. بی جدل و ستیزه :
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه.مولوی.نک درافتادیم در خندق همه
خسته و کشته بلا بی ملحمه.مولوی.|| جای جنگ عظیم. ( غیاث ). حربگاه. رزمگاه. معرکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).