معنی کلمه ملحد در لغت نامه دهخدا
فارغ نبوی ز جنگ ماهی هرگز
گاهی ملحدکشی و گاهی کافر.فرخی.هرکه آموزد اصول دین تو گویی ملحد است
این سخن را باز بین تا در اجابت چیست پس.ناصرخسرو.مگر زین ملحدی باشد سفیهی
که چشم سَرْش کور و گوش دل کر.ناصرخسرو.زآن طایفه اکنون هزار ملحد
وز لشکر تو پنج یک سواره.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 481 ).می خورد، شش تازند، غیبت کند لوطی بود
او مسلمان باشد و من ملحد از بهر خدا.سوزنی.ملحدان را ظرافتی باشد
تو به دین ملحدی ظریف نه ای.کمال الدین اسماعیل.ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
عقل باور نکندکز رمضان اندیشد.( گلستان ).|| آنکه در حرم از حد درگذرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه پاس فرمان نمی کند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه با خدای شریک می گرداند. || آنکه ستم می کند. || آنکه غله را جهت گران فروختن نگاه می دارد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به الحاد شود. || باطنی. که معانی ظاهر قرآن را نپذیرد و برای آن معنی باطن قائل باشد : اما درروزگار فترت و استیلای ملحدان اباداﷲ سنتهم خراب گشت. ( فارسنامه ابن البلخی ). چنانکه ملحد گوید کار باطن دارد رافضی گوید کار تقیه دارد و علی همواره تقیه کرد. ( کتاب النقض ص 98 ). آثار او بسیار است و یکی از آن جمله فتح ترشیز است که به یک نهضت صد ملحد جاحد را به دوزخ فرستاد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 50 ). و رجوع به ملاحده شود.
ملحد. [ م ُ ح َ ] ( ع اِ ) شکاف در گور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکاف مایلی که در عرض قبر یعنی پهلوی آن باشد. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) گور لحددار. ( ناظم الاطباء ).