معنی کلمه ملجاء در لغت نامه دهخدا
ملجاء. [ م َ ج َءْ ] ( ع اِ ) پناگاه. ج ، ملاجی ٔ.( مهذب الاسماء ). اندخسواره. ( دهار ). پناهگاه. ( ترجمان القرآن ). پناه جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است. ( غیاث ) ( آنندراج ). مَعقِل. مَلاذ. حصن. ج ، ملاجی ٔ. ( از اقرب الموارد ). پناه. معاذ. مأوی. کهف. مَوئَل. مَحجَاء. مَناص. مَحکِد. مُلتَحَد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : لو یجدون ملجاء او مغارات او مدخلاً لوّلوا الیه و هم یجمحون. ( قرآن 57/9 ).... وظنوا ان لا ملجاء من اﷲ الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان اﷲ هو التواب الرحیم. ( قرآن 118/9 ). استجیبوا لربکم من قبل ان یأتی یوم لا مردّ له من اﷲ ما لکم من ملجاء یومئذ و ما لکم من نکیر. ( قرآن 47/42 ).
تویی ز محنت ایام کهف ملجاء او
ازآن دعای تو او را چو ورد یاسین است.ابوالفرج رونی.سایه دار است و اهل دانش را
زیر آن سایه ملجاء و مأواست.مسعودسعد.ملجاء سروران سرای تو باد
مسند سروری مکان تو باد.مسعودسعد.صدرش ز عطا مقصد سخنور
دستش ز سخا ملجاء ثناخوان.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 402 ).در تو کعبه فخر است و قبله اقبال
دل تو مرکز دین است و ملجاء اسلام.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 353 ).فقیه امت و صدر هدی و ملجاء دین
نظام شرع و بر اطلاق امام روی زمین.عثمان مختاری ( ایضاً ص 385 ).پس شود ملجاء هزیمت او
در جفامنشاء غنیمت او.سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 33 ).تا ندارد به غیر یار نظر
ملجأش او بود به خیر و به شر.سنائی ( ایضاً ص 33 ).حجةالحق عالم مطلق وحیدالدین که هست
ملجاء جان من و صدر من و استاد من.خاقانی.پسر در قلعه که در عهد سیمجوریان ملجاء ایشان بود و ذکر آن در سابقه ایراد کرده آمده است متحصن شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ). به حکم آنکه ملاذی منیع از قله کوهی به دست آورده بودند و ملجاء و مأوای خود کرده. ( گلستان ).