ملتحم

معنی کلمه ملتحم در لغت نامه دهخدا

ملتحم. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) جراحت کفشیرگرفته. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- ملتحم شدن جراحت ؛ درست شدن آن. پیوسته شدن آن. سر استوار کردن آن. سر به هم آوردن ریش. ملتئم شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| سخت گرداننده جنگ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مأخوذ از تازی ، کفشیرگرفته و لحیم شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ملتحم در فرهنگ معین

(مُ تَ حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - لحیم شده ، به هم پیوسته . ۲ - زخمی که سر آن به هم آمده و التیام یافته .

معنی کلمه ملتحم در فرهنگ عمید

لحیم شده، جوش خورده، به هم پیوسته.

معنی کلمه ملتحم در فرهنگ فارسی

لحیم شده، جوش خورده، بهم پیوسته، جراحتی که سر آن بهم آمده وجوش خورده باشد
( اسم ) ۱ - لحیم شده چسبیده بهم پیوسته . ۲ - زخمی که سر آن بهم آمده و التیام یافته .

جملاتی از کاربرد کلمه ملتحم

کنژنکتیویت باکتریال (میکروبی): هر دو چشم را درگیر کرده و سبب ترشح غلیظ می‌شود که ممکن است به‌خصوص هنگام بیدار شدن از خواب سبب چسبیدن پلک‌ها به هم شود. علائم دیگر عبارت‌اند از: تورم ملتحمه، قرمزی و اشک‌ریزش. این نوع از کنژنکتیویت معمولاً ابتدا یک چشم را درگیر می‌کند ولی به سادگی به چشم دیگر منتقل می‌شود.
آزمون داخل پوستی (داخل جلدی) برای بیمارانی به کار می‌رود که سابقه واکنش حساسیتی ندارند یا آزمون خراش یا ملتحمه در آنان منفی بوده است. فراورده رقیق شده به یک طرف تزریق می‌شود و برای کنترل همان مقدار سرم نمکی در طرف دیگر. پس از ۱۰ تا ۳۰ دقیقه دو محل تزریق با هم مقایسه می‌شوند. وجود کهیر متورم با هاله قرمزی اطراف آن نشان دهنده واکنش حساسیتی است.
تشخیص زودهنگام این بیماری بسیار مهم است، این بیماری گاهی با التهاب ملتحمه اشتباه گرفته می‌شود.