ملبوس

معنی کلمه ملبوس در لغت نامه دهخدا

ملبوس. [ م َ ] ( ع ص ) پوشیده وجامه پوشیده. ( ناظم الاطباء ) : به لباس پیراسته عمر ملبوس و متردی شدندی. ( سندبادنامه ص 342 ). || مجازاً، مخفی. نهان. پنهان :
گرچه آن محسوس و این محسوس نیست
لیک آن بر چشم جان ملبوس نیست.مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 384 ). || ( اِ ) جامه پوشیدن مثل پیراهن وقبا و دستار و کلاه وغیره. ( غیاث ). جامه و پوشاک و هر چیز پوشیدنی مانند پیراهن و قبا و دستار و کلاه و زیر جامه که آن را پوشیده باشند. ( ناظم الاطباء ) :
همتم گفتا که ملبوس جلال
دق مصری وشی صنعایی فرست.خاقانی.ملبوس مختصر که کهتر بفرستد، به پوشیدن آن را گرامی کند و بزرگ گرداند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 301 ). خوردنی از پوشیدنی جداکند و ازبهر هر مأکولی و ملبوسی وعایی و جایی مخصوص گرداند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 70 ). پیشکشهای مرغوب از ملبوس و مرکوب و غیر آن جمله مرتب کرد و به خدمت خسرو آمد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 251 ).

معنی کلمه ملبوس در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) پوشیده شده . ۲ - (اِ. ) پوشاک ، هرچیز پوشیدنی .

معنی کلمه ملبوس در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] پوشیده شده.
۲. پوشیدنی، جامه، پوشاک.

معنی کلمه ملبوس در فرهنگ فارسی

پوشیده شده ، پوشیدنی، جامه، پوشاک
۱ - ( اسم ) پوشیده شده . ۲ - ( اسم ) پوشیدنی پوشاک جامه دوخته .

معنی کلمه ملبوس در ویکی واژه

پوشیده شده.
پوشاک، هرچیز پوشیدنی.

جملاتی از کاربرد کلمه ملبوس

غیر خون دل و پیراهن عار بهر ما مشرب و ملبوس نماند
طبعم بلند و مایه نی جز حسرت از همسایه نی ملبوس نی پیرایه نی از کرته بشمرتا قبا
اکنون که هوای ری به سر دارم و بس ملبوس همین پوست به بردارم و بس
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ مغز میباید نه ملبوس فرنگ
همتم گفتا که ملبوس جلال دق مصری وشی صنعائی فرست
گر بخواهد سوی محسوسات رفت ور بخواهد سوی ملبوسات رفت