معنی کلمه ملبوس در لغت نامه دهخدا
گرچه آن محسوس و این محسوس نیست
لیک آن بر چشم جان ملبوس نیست.مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 384 ). || ( اِ ) جامه پوشیدن مثل پیراهن وقبا و دستار و کلاه وغیره. ( غیاث ). جامه و پوشاک و هر چیز پوشیدنی مانند پیراهن و قبا و دستار و کلاه و زیر جامه که آن را پوشیده باشند. ( ناظم الاطباء ) :
همتم گفتا که ملبوس جلال
دق مصری وشی صنعایی فرست.خاقانی.ملبوس مختصر که کهتر بفرستد، به پوشیدن آن را گرامی کند و بزرگ گرداند. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 301 ). خوردنی از پوشیدنی جداکند و ازبهر هر مأکولی و ملبوسی وعایی و جایی مخصوص گرداند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 70 ). پیشکشهای مرغوب از ملبوس و مرکوب و غیر آن جمله مرتب کرد و به خدمت خسرو آمد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 251 ).