ملایمت

معنی کلمه ملایمت در لغت نامه دهخدا

ملایمت. [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] ( از ع ، اِمص ) سازواری. ( غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری. ( ناظم الاطباء ). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی. ( غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی.
- باملایمت ؛ بانرمی و باآهستگی و با درنگ و آرام.
|| مدارا ونزاکت و لطافت و زیبایی و شیرین کاری و ملاطفت و مروت و خوش رویی.
- ملایمت کردن ؛ انسانیت و مردمی کردن و مهربانی نمودن و شیرین زبانی و نرمی کردن.
|| دست آموزی و فرمان برداری و آرامی. ( ناظم الاطباء ). || دو چیز را فراهم آوردن. ( غیاث ).

معنی کلمه ملایمت در فرهنگ معین

(مُ یِ مَ ) [ ع . ملائمة ] (اِمص . ) ۱ - به نرمی رفتار کردن . ۲ - خوشخویی .

معنی کلمه ملایمت در فرهنگ عمید

با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوش رویی.

معنی کلمه ملایمت در فرهنگ فارسی

بانرمی رفتارکردن ، سازگاری وخوشخویی
( اسم ) ۱ - موافقت مناسبت سازگاری ۲ - نرمی . توضیح دراصل ملاعمت بهمزه است و برای تبدیل همزه بیائ سبب و مجوزی نیست ( دکترخیام پور نداب ص ۱٠٠ ) چون مصدر مفاعله در تداول فارسی بکسر عین الفعل تلفظ میشود همزه مکسور را بدل بیائ کرده اند.

معنی کلمه ملایمت در فرهنگستان زبان و ادب

{consonance} [موسیقی] احساس ثبات و خوشایندی ناشی از شنیدن دو یا چند صدا

معنی کلمه ملایمت در ویکی واژه

به نرمی رفتار کردن.
خوشخویی.

جملاتی از کاربرد کلمه ملایمت

ملایمت سپر و جوشن ضعیفان است ز زخم تیغ خطر نیست خامه مو را
ز نیش مار به نرمی نمی توان شد امن من از ملایمت روزگار می ترسم
درمانده ملایمت من شده است خصم اینجا ز موم نشتر آزار می‌کشد
ز مرد کار مجو جز ملایمت در خشم که چین جوهر ابروی تیغ هموار است
زبان تیغ به نرمی نمی شود کوتاه ملایمت به حریفان بی حیا عبث است
نقصان نکرده است کسی از ملایمت قند از زبان چرب به بادام داده اند
آگوستوس سیاست ملایمت خود را با پیامی به مجلس سنا توجیه کرد که خلاصه آن چنین بود:
به شکر این که جبین گشاده ای داری ملایمت به خس و خار این گلستان کن
دلهای صاف راست نگهبان ملایمت آیینه را ز موم بود آهنین حصار
ما را نه حرف تند یاران ضرر است تندی صرصر، ملایمت شاخ تر است
گشوده است بساط ملایمت ایام لطیفتر ز رگ گل شده است خار امروز