ملام

معنی کلمه ملام در لغت نامه دهخدا

( ملاَّم ) ملاَّم. [ م ِ ] ( ع ص ) ( از «ل ء م » ) آنکه عذر ناکسان خواهد. مِلأَم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ملأم شود.
ملام. [ م َ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ملامة. لَوم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مصدر میمی است به معنی ملامت کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به ملامت شود. || ( اِمص ) نکوهش. سرزنش. ملامت. سرکوفت. بیغار. بیغاره. گواژه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
جواب دادم و گفتم مرا از آنچه گذشت
مکن ملامت ازایرا که نیست جای ملام.فرخی.روز میدان ترا به رنج کشد
اسب و بر اسب نیست جای ملام.فرخی.گر مثل خصم را بیازارد
خویشتن را خجل کند به ملام.فرخی.غلام و جام می را دوست دارم
نه جای طعنه و جای ملام است.منوچهری.منزه است گه جود طبع او ز ملال
مقدس است گه شکر عقل او ز ملام.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال 459 ).هرکه در عشق مرا خام شناسد ز حسد
به سر تو که سزاوار عتاب است و ملام.امیرمعزی ( ایضاً ص 463 ).گر ز خدمت دور ماندن لذتی باشد بزرگ
من بدین دولت نیم مستوجب عیب و ملام.امیرمعزی ( ایضاً ص 471 ).آنکه بود اندر وزارت بی ملام و بی ملال
در ملال عمر او گشتی سزاوار ملام.امیرمعزی ( ایضاً ص 476 ).ملام نیست بر آن کس که بر تو گوید مدح
که بر حکیم ز مدح کریم نیست ملام.سوزنی.گر لئیمی پوشد آن کسوت به چشم اهل عقل
هست بر پوشنده بی اندام و بر درزی ملام.سوزنی.در صورتی که دیده جمالش صورنگار
زو شاهدی گرفته و رفته ره ملام.خاقانی.بر این موجبات بر مداومت اقداح مدام توفر می نمود و از قداح ملام توقی نمی کرد.( جهانگشای جوینی ).
اگر ملول شدی یا ملامتم گویی
اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام.سعدی.- بی ملام ؛ بدون نکوهش. بدون سرزنش. آنچه نکوهش و سرزنش را سزاوار نباشد :
دل در ستایش هنرش هست بی ملال
جان در پرستش خردش هست بی ملام.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 468 ).بر زمین آزادگان در خدمت تو بی ملال
بر فلک سیارگان در بیعت تو بی ملام.

معنی کلمه ملام در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سرزنش کردن . ۲ - (اِمص . ) سرزنش .
(مُ ) [ ع . ] (ص . ) ملامت شده ، ملوم .

معنی کلمه ملام در فرهنگ عمید

سرزنش کردن.
ملوم، ملامت شده.

معنی کلمه ملام در فرهنگ فارسی

( صفت ) ملامت شده ملوم .
زره پوش . زره پوشنده

جملاتی از کاربرد کلمه ملام

به مستی مکن از خدمت بازخواست چو هشتیار گشتی ملامت رواست
هاشمی رفسنجانی اما حدود دو ماه پیش از آنکه اتهام انتشار شب‌نامه را به احمد کاشانی بزند، ۲۹ شهریور سال ۶۵ در خاطرات خود نوشته بود که وزیر اطلاعات نواری از سخنان نماینده نطنز را نزد او آورده که در مقابل اظهارات آیت‌الله خمینی «در حمایت از دولت و ملامت روزنامه رسالت، اظهاراتی کرده است».
ای شیخ شهر چند ملامت کنی مرا بی ذوق جام باده و معشوق ساده کیست
کمر بستم بنزدت تا قیامت کشم در راه تو بیشک ملامت
ای عادت تو به باده جان پروردن می خور که ملامتت نخواهم کردن
نهال عشق زاد این میوه ما را که سر تا پا ملامت برگ برکرد
روزنامه ۸ صبح چاپ افغانستان نیز در نقد شدیدی حامد کرزی را به علت اینکه به احمدی‌نژاد قبل از تأیید رسمی اش تبریک گفته ملامت کرد.
آن بار ندامت را این بار ملامت را ناصح سگ هشیاران زاهد خر بد مستان
چون سلامت ترک کردیم از ملامت باک نیست هر که را در دیده پیکان است از سوزن چه باک
جنون ناقص از سنگ ملامت روی می تابد ندارد از محک پروا چو زر کامل عیار آمد
ارد دوم مدتی پس از پایان نبردهای ایرانیان در غرب آسیا و به خاطر کشته شدن پسرش پاکور از سلطنت بیزار شد و مقام شاهی را به پسر دیگرش فرهاد چهارم واگذار کرد. فرهاد پس از رسیدن به شاهی همهٔ برادران خود را کُشت. ارد دوم که هنوز در قید حیات بود، او را به خاطر این کار مورد سرزنش و نکوهش قرار داد. فرهاد هم پدر خود را به خاطر این ملامت در سال ۳۷ پ. م. به قتل رساند.
محمد ملامحمدی مشهور به محمد محمدی اشتهاردی (۱ بهمن ۱۳۲۳ در اشتهارد – ۲۸ آذر ۱۳۸۵ در قم) مفسر قرآن، نویسنده حوزه علمیه قم بود. وی همچنین از اعضای اصلی تفسیر نمونه قرآن بوده‌است.
از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک
جوان از ملامت گرفتش به تیر که ای چون کمان، شاخ بشکسته پیر