معنی کلمه ملازمت در لغت نامه دهخدا
پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن.حافظ.باید که بر ملازمت صحبت یار حریص بود و از مفارقت او محترز. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 246 ). این چنین صحبتی از انفراد و ملازمت نوافل اعمال فاضلتر. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 324 ). نفس به واسطه حسن تربیت ابرار و ملازمت صحبت اخیار، به نقوش آثار خیر منتقش گردد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 340 ). و حال آنکه هیچ مشوش و شوراننده وقت آن مداخلت و ملازمت ندارد که نفس او. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 422 ).
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد.آذربیگدلی.- ملازمت کردن ؛ مشغول بودن و مواظب بودن. ( ناظم الاطباء ).
|| پیوسته بودن در جایی یا با کسی. جدا نشدن. دور نشدن از جایی یا از کسی : از آداب مرید بلکه از فرائض حال او آن است که موضع ارادت خویش ملازمت کند و به سفر بیرون نشود. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 735 ). شهزاده غازان در اوردوی بولوغان خاتون می بود و ملازمت بندگی اباقاخان می نمود. ( تاریخ غازان ص 7 ).
- ملازمت نمودن بر کاری ؛ در آن ثبات ورزیدن. پایداری کردن در آن : پس اگر با وجود توکل و ترک معلوم بر صوم ملازمت نماید نور علی نور بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 338 ). هرگاه کسی بر این شرایط ملازمت نماید فایده صوم او را حاصل گردد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 339 ). و رجوع به ملازمه و ملازمة شود.