مقیر. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] ( ع ص ) قیراندود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : رهی صعب و شبی تاریک و تیره هوا چون قیر وزو هامون مقیر.منوچهری.از لشکر زنگیش رخ روز مقیر وز لشکر رومیش شب تیره مقمر.ناصرخسرو.به لؤلؤ از او فرق گردون مزین به قیرو از او روی عالم مقیر.ناصرخسرو.
معنی کلمه مقیر در فرهنگ معین
(مُ قَ یَّ ) (اِمف . ص . ) قیراندود.
معنی کلمه مقیر در فرهنگ فارسی
( اسم صفت ) قیر اندوده .
جملاتی از کاربرد کلمه مقیر
رهی دور و شبی تاریک و تیره هوا چون قیر وزو هامون مقیر
برد تر دامنی از عین مقیر طرفی به خضر تا به لب چشمه حیوان آورد
یک روز شاهراه گلآلود بود و تنگ امروز شاهراه فراخ و مقیر است
عدل تو با دیبه و پرند ملون آمد و برداشت این پلاس مقیر