مقصر

معنی کلمه مقصر در لغت نامه دهخدا

مقصر. [ م ُ ق َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) آن که در کار سستی می کند و بازمی ایستد در کاری و کوتاهی کننده و آن که در تکالیف خود سستی و کوتاهی می کند. ( ناظم الاطباء ). آنکه کوتاه آمده است در وجیبه ای یا وظیفه ای به عمد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گناهکار. تقصیرکار :
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد و نه غالی.ناصرخسرو.برتر مشو از حد و نه فروتر
هش دار مقصر مباش وغالی.ناصرخسرو.نه بوده گه حمله پی رخش مقصر
نه کرده گه زخم سر تیغ محابا.مسعودسعد.گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم
عذر تقصیر توان خواست از او سال دگر.امیرمعزی.در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم. ( کلیله و دمنه ).
به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی
مقصر است هنوز از ادای احسانت.سعدی.گر ما مقصریم تو دریای رحمتی
جرمی که می رود به امید عطای تست.سعدی.هر چند در همه ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته. ( جامع التواریخ رشیدی ). بنابراین اگر یکی از ایشان در هیأتی از هیآت صلوة غافل و مقصربود و دیگر حاضر و مکمل ،اثر حضور حاضر حکم غفلت غافل زایل گرداند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 300 ). || آن که عطا را کم و ناچیز می کند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || گازر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سفیدکننده جامه ها. ( از اقرب الموارد ). || آن که کوتاه می کند موی را. ج ، مقصرون. قوله تعالی : محلقین رؤسکم و مقصرین . ( ناظم الاطباء ). آن که ناخن یا موی سر را پس از فراغت ازحج کوتاه می کند.
مقصر. [ م ُ ق َص ْ ص َ ] ( ع ص ) کوتاهی کرده و ناتمام و سستی کرده در کار. ( ناظم الاطباء ).
مقصر. [ م َ ص َ / م َ ص ِ ] ( ع اِ ) شبانگاه و آمیزش تاریکی و روشنایی شبانگاه. مقصرة. ج ، مقاصر و مقاصیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شبانگاه. ( از اقرب الموارد ). || کمتر و ناتمام و کوتاه تر. ( ناظم الاطباء ). رضی فلان بمقصر مماکان یحاول ؛ یعنی فلان به کمتر از آنچه می خواست راضی شد. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) کهنسال از میش و بز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعجة مقصر؛ میش کهنسال و کذلک معزمقصر. ( ناظم الاطباء ). || ماء مقصر؛ به معنی قاصر است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آبی که شتران در حول و حوش آن چرا کنند و آب دوردست از چراگاه و آب سرد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مقصر در فرهنگ معین

(مُ قَ صِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) کسی که در انجام کاری کوتاهی کند.

معنی کلمه مقصر در فرهنگ عمید

آن که در کار و تکالیف خود کوتاهی و سستی کند، کوتاهی کننده، تقصیرکار.

معنی کلمه مقصر در فرهنگ فارسی

کوتاهی کننده، تقصیرکار، آنکه درکاروتکالیف خودکوتاهی وسستی کند
( اسم ) ۱ - کسی که در کار خود اهمال و سستی کند کوتاهی کننده : [ در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم . ] ( کلیله . قر . چا. ۲ ) ۱۳۴:۵ - آنکه عملی خلاف شرع یا قانون انجام داده . ۳ - کوتاه کننده ناخن یا موی سر پس از احرام عمره و حج جمع : مقصرین .
چوب گازر

معنی کلمه مقصر در ویکی واژه

colpevole
کسی که در انجام کاری کوتاهی کند.

جملاتی از کاربرد کلمه مقصر

شد مقصر آدم و حق در جهانش جای داد پس جهان زندان و در زندان بجز آزار نیست
گر مقصر شدم به خدمت تو بد مکن بر رهی کمانی خویش
میگوید صدقات و زکوات می‌دهند و اعمال بر می‌کنند و دلهای ایشان ترسان که نپذیرند از ایشان، از بهر آن که خود را در آن مقصر دانند و باین معنی خبر عایشه است‌
چه الان که دو سال از شهادت این آتش‌نشانان می‌گذرد و چه در همان روزها در مراسم‌هایی که برای این شهدا گرفته می‌شود، سخنرانان فقط رقیب خود را مقصر می‌دانند و بر علیه یکدیگر صحبت می‌کنند.
او جزو معدود ورزشکارانی است که مسوولیت باخت و شکست خود در مسابقات مهم را برعهده گرفته‌است و هیچ‌گاه به دنبال یافتن مقصر نبوده‌است.
به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولی خلاصه جان خاک آستانه تست
خدایا مقصر به کار آمدیم تهیدست و امیدوار آمدیم
ای سنایی چون مقصر نیستی در عشق او در وفا و عهد تو چندین ازو تقصیر چیست
مقصر در عمل مهجور باشد مدام از حضرت حق دور باشد
با هجوم اعراب به ایران، یزدگرد سوم قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت آتشکده کوسان، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در گرگان ملاقات کنند. زرپس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به طبرستان نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان می‌دانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشه‌نشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید.
پس از شکست حسن، شاه غازی شخصاً در رأس ارتشی به رویان رفت و در نبردی تنگاتنگ پیروز شد. کیکاووس که متوجه شکست خود شد، اظهار پشیمانی کرد و قاضی رویان و گرشاسپ کبودجامه‌ای را مقصر دانست. اسپهبد شاه‌غازی گفت «کیکاووس فرزند من است» و او را بخشید. کیکاووس سریعاً با ارتشی به شرق تاخت تا شخصاً گرشاسپ را سرکوب کند و توانست او را با زبان خوش از دژ به زیر بکشد.
دشمن جاه تو نیم گرچه که بس مقصرم هیچ کسی بود شها دشمن جان خویشتن
هم مقصر باشی ای دل گر به مدح مصطفی معنی از گوهر طرازی لفظش از شکر کنی
برتر مشو از حد و نه فروتر هش‌دار و مقصر مباش و غالی
در هفته‌های اول اعتصاب، راهپیمایی‌های بزرگی به نفع و ضد چاوز برگزار شد. در ۶ دسامبر یک راننده تاکسی پرتغالی به نام جوآئو دی گویا در میدان آلتامیرا سه نفر را کشت و ۲۸ نفر را مجروح کرد. معترضان چاوز را مقصر می‌دانستند و این قتل‌ها اعتراض مخالفان را انرژی بخشید. در ۹ دسامبر، مخالفان اعتصاب را به مدت نامحدود اعلام کردند و گفتند که تنها استعفای چاوز می‌تواند به آن پایان دهد.
او در سال ۱۸۷۵ با دختری نجیب‌زاده که بازیگر هم بود، ازدواج کرد و در دوران زندگی مشترکش کتابی دوجلدی با عنوان متأهل نوشت. این کتاب به‌دلیل بیان مسائلی که در آن روزگار ناشایست به‌شمار می‌رفت، باعث شد استریندبری به کفرگویی متهم شود. او از این اتهام تبرئه شد؛ اما تأثیر سوء آن تا زمان مرگش همواره با او بود و همیشه خود را قربانی و در این امر همسرش را مقصر می‌دانست.