مقدمه

مقدمه

معنی کلمه مقدمه در لغت نامه دهخدا

( مقدمة ) مقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دِ م َ] ( ع اِ ) نوعی از شانه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دَ م َ ] ( ع اِ ) مقدمةالرحل ؛ پیش پالان اشتر. ( مهذب الاسماء ). چوب پیش پالان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقدمة. [ م ُ ق َدْ دِ م َ ] ( ع اِ ) اول هر چیزی. || پیشانی. || موی پیشانی. || شتر که اول بار آورد و آبستن گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنچه شی بر آن متوقف باشد، خواه توقف عقلی باشد و خواه توقف عادی یا جعلی. ( از اقرب الموارد ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) . آنچه مباحث بعدی بر آن متوقف باشد. مقدمه اعم از مبادی است. مبادی آن است که مسائل بلاواسطه بر آن متوقف باشد و مقدمه چیزی است که مسائل برآن متوقف باشد بواسطه یا بلاواسطه. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به مقدمه شود. || مقدمة الکتاب ، اول کتاب. ( ناظم الاطباء ). فصلی که در آغاز کتاب آورده شود. ( از اقرب الموارد ) . آنچه در کتاب آورده شود پیش از شروع در مقصود به جهت ارتباط آن بامقصود. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به مقدمه شود.
( مقدمةً ) مقدمةً. [ م ُ ق َدْ دِ م َ تَن ْ ] ( ع ق ) در مقدمه. بعنوان مقدمه. درآغاز : آدابی است که در علم شریف انساب ، مقدمةً عنوان می کنند. ( المآثر والاَّثار ص 116 ). و رجوع به مقدمه شود.
مقدمه. [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- در مقدمه ؛ از پیش. پیشاپیش. جلوتر : و در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 63 ). در مقدمه حسن حاجی را که به اسم بازرگانی از قدیم باز به خدمت شاه جهانگشای پیوسته بود... به رسالت بفرستاد. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 67 ).
- || سابق بر این. پیش از این : بدان که از این سخنها که در مقدمه گفتیم و بپرداختیم... بر موجب طاقت خویش خواستم که بتمامی داد سخن بدهم. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 111 ). نهر ابله و نهر معقل به بصره به هم رسیده اند و شرح آن در مقدمه گفته آمده است. ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 133 ). تکش لشکر بغداد را منهزم کرده و وزیر را کشته چنانکه ذکر آن در مقدمه نوشته آمده است. ( جهانگشای جوینی دیباچه ص قید ). به کفایت عیث و فساد ایشان لشکر فرستاد چنانکه در مقدمه مثبت است. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 62 ).

معنی کلمه مقدمه در فرهنگ معین

(مُ قَ دَّ مِ ) [ ع . مقدمة ] (اِ. ) ۱ - اول چیزی . ۲ - قسمت جلوی لشکر. ۳ - حادثه ، واقعه . ۴ - آغاز، شروع کار.

معنی کلمه مقدمه در فرهنگ عمید

۱. اول چیزی، طلیعه.
۲. مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر.
۳. آنچه در ابتدای کتاب نوشته می شود.

معنی کلمه مقدمه در فرهنگ فارسی

اول چیزی، طلیعه، مطلبی که قبلا گفته شودبرای فهم مطالب دیگر، آنچه درابتدای کتاب نوشته می شود
در آغاز در مقدمه : [ نقابت را قوانین و آدابی است که در علم شریف انساب مقدمه عنوان میکنند . ] ( الماثر والاثار . ۱۱۶ )

معنی کلمه مقدمه در دانشنامه عمومی

مقدمه (فیلم). مقدمه ( به انگلیسی: Prologue ) یک فیلم انیمیشن کوتاه بریتانیایی است که در سال ۲۰۱۵ به کارگردانی ریچارد ویلیامز و تهیه کنندگی همسرش ایموژن ساتن ساخته شده است. فیلم بخش اول از مجموعه ای بزرگ تر است که بر اساس نمایشنامه لیستراتا اثر آریستوفان ساخته شده است، که در آن زنان یونانی همسران و عشاق خود را از حقوق جنسی محروم می کردند تا به این وسیله به جنگ ها خاتمه دهند. فیلم در سال ۲۰۱۶ کاندید دریافت جایزه اسکار و بفتا در بخش بهترین انیمیشن کوتاه شد ولی جایزه ای به دست نیاورد.

معنی کلمه مقدمه در دانشنامه آزاد فارسی

مقدمه (موسیقی)(introduction)
(یا: پیش درآمد، درآمد) در موسیقی، قسمتی که پیش از قسمت اصلی اثر می آید. بسیاری از سمفونی های قرن ۱۸ یک مقدمۀ آهسته دارند (ازجمله آثار هایدن، موتسارت، و بتهوون)، و این مورد گاهی به کوآرتت ها و آثار مخصوص ساز کلاویه دار نیز انتقال می یافت، مانند سونات پاتِتیک(۱۷۹۹) اثر بتهوون. مقدمه ممکن است از نظر موتیف یا تِم با بقیۀ اثر ارتباط داشته باشد، مانند همان سونات پاتِتیک، یا بیشتر حالت مستقل داشته باشد، مانند پیش درآمد و آلِّگرو(۱۹۰۵) اثر ادوارد اِلگاربرای سازهای زهی.

معنی کلمه مقدمه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از ملازمه شرعی میان مقدمه و ذی المقدمه بحث می شود.
مراد از این اصطلاح، بحث از حکم مقدمه در مسئله ثبوت ملازمه شرعی بین حکم شرعی ذی المقدمه و حکم مقدمه آن است؛ به بیان دیگر، آیا مقدمه همان حکمی را دارد که غایت و ذی المقدمه دارد یا خیر.هر چند عقل بدون شک ، به ملازمه میان ذی المقدمه و مقدمه اش حکم می کند، مانند حکم عقل به ملازمه میان رفتن روی بام و نصب نردبان، اما بحث در ملازمه شرعی، میان حکم شرعی ذی المقدمه و مقدمه آن است؛ برای مثال، آیا حکم وجوب شرعی نماز ، به وضو ، که مقدمه شرعی آن است، سرایت می کند یا خیر؟ در این مسئله میان اصولی ها اختلاف است.
دیدگاه اصولیون
در کتاب های اصولی قدما، از این بحث، با عنوان « مقدمه واجب » و در میان متاخران، با عنوان «ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه» گفتگو می شود، هر چند اختصاص به مقدمه واجب ندارد، بلکه در مقدمه حرام ، مستحب و مکروه نیز مطرح است.
نکته
در این که این بحث، از مباحث الفاظ است یا از مباحث عقلی، و نیز از مسایل اصولی است یا فقهی، اختلاف است.
عناوین مرتبط
...

معنی کلمه مقدمه در ویکی واژه

prefazione
preludio
مقدمة
اول چیزی.
قسمت جلوی لشکر.
حادثه، واقعه.
آغاز، شروع کار.
اول از هر چيزي و جزء پيشين و نخستين از هر چيزي .

جملاتی از کاربرد کلمه مقدمه

و گفت: اندیشه خویش را نگاه دار زیرا که مقدمه همه چیزها است که هرکه را اندیشه درست شد بعد از آن هرچه بر وی برود از افعال و احوال همه درست بود.
تویی مقدمه اسباب آفرینش کون تویی مقدمه صنع ایزد متعال
در بحر بیکنار نگیرد قرار موج هر ناز او مقدمه ناز دیگرست
من این مقدمه زان چیدمی که این سخنان نمایم اثبات اندر گه جدل به عدو
نمایشِ باله شامل دو پرده است که پس از اورتور و مقدمه، این شماره‌ها اجرا می‌شوند که پردۀ اول شامل ۳ شماره است:
شیخ چون این مقدمه را شنید و سبب در آب مردن او را فهمید برآشفت و گفت:
دگر مگوی ز زلفش که دام جمله دلهاست کزین مقدمه (صامت) سخن دراز نشیند
محنت ز بس کشیدم و دیدم که برده است از یاد من مقدمه عز و جاه را
سال نو آمد بخدمت قدم شاه لشگر انواع گل مقدمه سال
لشکر تو که بر مقدمه رفت سی هزاری بود همه ابطال