معنی کلمه مقامه در لغت نامه دهخدا
مقامة. [ م ُ م َ ] ( ع مص ) اقامت و آرام کردن به جایی. مُقام. ( منتهی الارب ). اقامت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
- دارالمقامة ؛ جنت و بهشت. ( ناظم الاطباء ).
مقامه. [ م َ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) مقامة. جای نشستن. مجلس : من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17 ). و رجوع به مقامات شود. || خطبه منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی ، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج ، مقامات : این هر دو مقامه سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست ، اما عوام عجم را مفید نه. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4 ). و رجوع به مقامات شود.