مقامر

معنی کلمه مقامر در لغت نامه دهخدا

مقامر. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) به گرو بازنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قمارباز و حریف. ( آنندراج ) ( غیاث ).قمارکننده. قمارباز. ( از ناظم الاطباء ) :
به یک اندازه اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ.ناصرخسرو.قمر شد با سر زلفش مقامر
دل من برده شد کاری است نادر.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 209 ).دلم باید جهاز اندر میانه
چو زلفش با قمر باشد مقامر.امیرمعزی ( دیوان ایضاً ص 209 ).ای کم زن مقامر بدباز بی هنر
خواهی که کم نبازی یاد نگار گیر.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 167 ).تا کی به زیر دور فلک چون مقامران
از بهر برد خویش دم «لی » و «لک » زنیم.سنائی ( دیوان ایضاً ص 222 ).کم نشین با مقامر و غماز
که برهنه ت کنند همچو پیاز.سنائی.قضا تأویل سهم او ندارد
حریف خویش بشناسد مقامر.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 221 ).دست مقامر ببوس نقش حریفان بخواه
بزم صبوحی بساز نقل دگرگون بیار.خاقانی.یک دم و نیم جان گرو دارم
من مقامر دلم چنین باشد.خاقانی.در این رصدگه خاکی چه خاک می بیزی
نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست تو را.خاقانی.گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانه مقامر.نظامی.مقامر را سه شش می باید ولیکن سه یک می آید. ( گلستان ). سر و ریش مقامران را فرمود که بتراشند. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 371 ).

معنی کلمه مقامر در فرهنگ معین

(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) قمارکننده ، قمارباز.

معنی کلمه مقامر در فرهنگ عمید

قمار کننده، قمارباز.

معنی کلمه مقامر در فرهنگ فارسی

قمارکننده، قمارباز
( اسم ) قمار کننده . قمار باز جمع : مقامرین

جملاتی از کاربرد کلمه مقامر

درون می‌کده ویرانهٔ بود که رندان را مقامر خانهٔ بود
در این رصد گه خاکی چه خاک می‌بیزی نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست تو را؟
رفیقی مقامر کشیدم مهار مرا برد از آنجا به بزم قمار
استخوانم شد ز غم صد پاره و هر پاره ای زان مقامر پیشه دارد داغهای چون کعبتین
به شراب و مقامری و زنا تازه و تر و شادکام نه ای
مقامر نیز بسیارند آنجا همی جمله گنه گارند آنجا
جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن
به یکی جلوه، تو را مات رخ خویش کند با چنین شاه مقامر، نکنی بازی به
در مقامر خانهٔ وحدت که کوی نیستی ست عاشقان در داو اول خویش را در باختند
ما رند و مقامر و مباحی‌ایم انگشت نمای هر نواحی‌ایم