مقال

معنی کلمه مقال در لغت نامه دهخدا

مقال. [ م َ ] ( ع مص ) گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). قول. قیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) گفتگو. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخنگویی. سخن. گفتار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و سخن ایشان بشنوم و بدانم مقال و سیرت و درون و برون ایشان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 523 ).
یکسره عشاق مقال منند
درگه و بیگه به خراسان رجال.ناصرخسرو.وز مدحت ایشان نگر که ایدون
گشته ست مطرّز پَرِ مقالم.ناصرخسرو.قال اول جز پیمبر کس نگفت
وآنگهی زی آل او آمد مقال.ناصرخسرو.من چون بر مضمون حال برسیدم و از مکنون مقال پرسیدم گفتند... ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 18 ). مرا در هر کلام مقالی است و در هر سخن مجالی. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 35 ). همه جمال یکدیگر می نگریدند و مقال همدیگر می شنیدند. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 37 ).
چو معن زایده شد مشتهر به بذل و عطا
چو قس ساعده شد معتبر به حسن مقال.عبدالواسع جبلی.از ادب نبود به پیش شه مقال
خاصه خود لاف دروغین و محال.مولوی.نگویم لب ببند و دیده بردوز
ولیکن هر مقالی را مقامی.سعدی.کند هرآینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال.سعدی ( گلستان ).در وصف حالش مضمون این مقال از چشمها چشمه های خون می گشود. ( ظفرنامه یزدی ). از غایت مستی امثال این مقال برزبان می گذشت. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 378 ). و از زبان حال هاتف اقبال مضمون این مقال استماع فرمود. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 114 ).
این جواهر نه متاع است که هر جا یابند
همه دانند که نادر بود این طرز مقال.وحشی.- بدمقال ؛ بدسخن. ناخوش گفتار : اگر منشی مقل بدمقال گوید... که آن ابدال که می گویی شواذ است نه مستعمل ، جواب ایشان توان داد که آنچه شواذ کتاب قدما بود در ماضی قرون اکنون مستعمل محدثی است. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174 ).
- قال و مقال . رجوع به مدخل قال و مقال شود.
- مقال کردن ؛ گفتگو کردن. سخن گفتن :
خفته آن باشد که او از هر خیال
دارد امید و کند با او مقال.مولوی.- نیکومقال ؛ نیکوسخن. خوش گفتار :
کرد مردی از سخندانی سؤال

معنی کلمه مقال در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمص . ) گفتار، گفتگو.

معنی کلمه مقال در فرهنگ عمید

گفتگو، گفتار.

معنی کلمه مقال در فرهنگ فارسی

سخن گفتن ، گفتگو، گفتار
۱ - ( مصدر ) گفتن سخن گفتن . ۲ - ( اسم ) گفتگو سخن گویی : [ این جواهرنه متاع است که هر جا یابند همه دانند که نادر بود این طرز مقال . ] ( وحشی . چا . امیرکبیر . ۳ ) ۲۳۹ - ( اسم ) سخن قول : [ و در وصف حالش مضمون این مقال از چشمها چشمه های خون میگشود . ] ( ظفرنامه یزدی . چا . امیرکبیر ۳۶۳:۲ ) یا قال ( و ) مقال . داد و فریاد درهم داد و قال .

معنی کلمه مقال در ویکی واژه

گفتار، گفتگو.

جملاتی از کاربرد کلمه مقال

حسام السلطنه نشیند یک سر مقال یحیی خان با حرف هر خر
سیم و زرم نبود که آرمت هدیه‌ای بپذیر جای هدیهٔ من باری این مقال
کیف السبیل الی الایاب و انت فی دار المقالة مابرحت غریب
شکلم چو نقطه آمد و چرخ چو دایره بر من کشد خط از چه که نیکو مقاله‌ام
اینمقالت دراز چون کرباس چند باید کشید دست بدار
بهر زمان و بهر لحظه و بهر نفسی بهر مکان که بوم شکر مدح تست مقال
مقال و حالشان فقر و فنا بود من و ما در تصوف کی بنا بود
این جواهر نه متاعیست که هر جا یابند همه دانند که نادر بود این طرز مقال
نبی گیود شریعت‌دان مقالم طریقت هم حقیقت فعل و حالم
چونک حرفی برنتابد این وصال واجب آید که کنم کوته مقال