معنی کلمه مقادیر در لغت نامه دهخدا
به اقتضای مقادیر ملتئم گردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون.جمال الدین اصفهانی.بنای کلام منظوم بر مقادیری مفصل متکرر مسجعالاواخر نهادند. ( المعجم ص 30 ).
- اوزان و مقادیر ؛ وزنها و مقیاسها. و رجوع به اوزان شود.
- مقادیر جسمیه ؛ طول و عرض و عمق جسمانی. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).
- مقادیر حسیه ؛ مقدارهای اجسام. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).
- مقادیر مثالیه ؛ امتدادات مثالی که مخصوص موجودات مثالی است. ( فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ).
|| رتبه ها. ( ناظم الاطباء ). مراتب. مقامات. منزلتها : مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل روزگار داند و به حطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد. ( چهارمقاله ص 20 ). در زعامت جیوش و تقدیم و تأخیر در مراتب و مقادیر و اقامت مراسم ریاست و سیاست... به اقصی الامکان رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 62 ). || ج ِ مقدور. امور محتوم. ( از اقرب الموارد ). مقدرات. تقدیرها : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آن را در معرض تلف و تفرقه آرد.( کلیله و دمنه چ مینوی ص 60 ). روزگار در مجال مقادیرجولان کند و گنبد دوار به نیک و بد بگردد. ( سندبادنامه ص 374 ). کجا شد آن کمال روعت و جباری و مزید سطوت و کامگاری... تا حایل قضای آسمانی و حاجز مقادیر یزدانی گشتی. ( تاریخ وصاف ).