مفکر. [ م ُ ف َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) اندیشه نماینده.( آنندراج ). فکرکننده. ( غیاث ). آنکه اندیشه می نماید.( ناظم الاطباء ). اندیشه کننده. اندیشنده : ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر .ناصرخسرو. مفکر. [ م ُ ف َک ْ ک َ ] ( ع ص ) اندیشیده شده. آنچه موضوع اندیشه واقعشود. چیزی که درباره آن اندیشیده شود : ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر.ناصرخسرو.
معنی کلمه مفکر در فرهنگ معین
(مُ فَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) اندیشمند.
معنی کلمه مفکر در فرهنگ عمید
فکر کننده، اندیشه کننده.
معنی کلمه مفکر در فرهنگ فارسی
فکرکننده، اندیشه کننده ( اسم ) فکر کننده اندیشه کننده اندیشنده جمع : مفکرین . اندیشیده شده آنچه موضوع اندیشه واقع شود .
جملاتی از کاربرد کلمه مفکر
حسین اللهکرم پس ازن جنگ، وارد کار سیاسی شد. او سال ۱۳۷۲ با همفکران خود در هیات رزمندگان اسلام مانند محمدرضا نقدی، محمدباقر ذوالقدر، و عبدالحسین محتشم گروه انصار حزبالله را پایهگذاری کرد که از آن به «گروه فشار» یاد میشود که مسئولیت سرکوب گروهها و کنشگران سیاسی، نظامی، اجتماعی، و مذهبی را برعهده داشتند.
نگری در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با رهبری جنبشهای «نیروی کارگر» و سپس «خودمختاری کارگر» الهامبخش مبارزات سیاسی بود. نگری و همفکران او در تورین و میلان با اتحادیهها و حزب کمونیست مبارزه میکردند. خود او در ونیز (جایی که مدتی در آن ساکن بود) به کارگران برای ایجاد سازمان خاص خود کمک کرد.
روحالله خمینی در دیماه سال ۱۳۵۷ اقدام به تأسیس شورای انقلاب کرد که موسوی اردبیلی یکی از اعضای آن بود. وی عضویت خود در این شورا را تا انحلال آن در سال ۱۳۵۹ حفظ کرد. در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ وی به همراه برخی از همفکران خود جامعه روحانیت مبارز اقدام به تأسیس حزب جمهوری اسلامی نمودند.
ابراهیم خواجهنوری پس از شهریور ۱۳۲۰ امتیاز روزنامه عدالت را گرفت و برای مدتی این روزنامه را انتشار میداد تا اینکه با کمک عدهای از دوستان و همفکران، مبادرت به تشکیل حزب عدالت نمودند. علی دشتی و جمال امامی نیز از مؤسسین حزب عدالت بودند و خواجهنوری دبیرکل این حزب محسوب میشد. نام روزنامه را به ندای عدالت تبدیل کرد و روزنامه مزبور ارگان حزب ملیگرای عدالت شد. سردبیران روزنامه دکتر جعفر جهان و دکتر احمد هومن بودند.
بدر سپید لامع در دیده نقش بست وز سبز و زرد وسرخ تهی شد مفکره
و اما اندر نبشته الهی این قول که گفت: من رسول خدایم، چنان است که چو مر همه مردم را نفس سخن گوی است که خاصیت آن پذیرفتن علم است و اندر او قوت مفکره است که آرزومند است به دانستن چرایی آفرینش عالم و عاقبت حال خویش از پس مرگ جسدی، حاصل شدن این قوت اندر مردم و پدید آمدن این بخشش از او بیرون از دیگر حیوانات، گواهی همی دهد که این علم او را یافتنی است، هم چنانکه حاصل شدن نفس حسی اندر حیوان و پدید آمدن قوت گرسنگی اندر او گواهی همی دهد که غذای او یافتنی است. و چو رسول مر این حال را بدید، دانست که این علم که همه خلق بدان حاجتمند است، به مردم یا از راه شنوایی او رسد یا از راه بینایی او، و چو شنوایی مر خلق را اندر معنی قول هم قوتی عام بود و بینایی قوتی خاص بود – چنانکه پیش از این شرح (آن) گفتیم – دانست که این علم به نخستین از راه شنوایی نرسد البته. و نیز دانست که آن کس که مر علم را به شنودن یابد، او نخستین دانایی نباشد بدان علم، بل (که) آن کس نخستین تر از او باشد که مر او را آن بگوید و بشنواند. و روا نیست که نخستین دانا به شنودن دانا شود، از بهر آنکه شنواننده او حاضر باشد و دانا او باشد. پس واجب آید که نخستین دانا از مردم آن باشد که دانا کننده او غایب باشد و او علم از نبشته او خواند که آن قول است به غایبان مخصوص – چنانکه پیش از این گفتیم – و به راه چشم و فکرت دانا شود نه به راه گوش. و چو این حال مر او را (ع) معلوم بود وز روح القدس – که او بر این نبشته که خلق از آن غافل اندبدان واقف شد – بدو رسید، دانست که اوست آن کس که به نویسنده این کتابت عظیم باقی نزدیک گشت. و چو دانست که کسی (دیگر) مر این نبشته را همی نبیند، دانست کز خلق به جملگی برتر است و اوست عبارت کننده (قول) این نویسنده. و نیز دانست که بدانچه مر او را سوی خواندن این نبشته راه داده اند، مر او را همی پیغام دهند به خواندن این نبشته بر امیان خلق، و چو مر این نبشته را جز او (ع) خواننده نبود، چنان بود که مر این کتابت را از بهر او نبشته بودند تا او (ع) مر آن را بخواند. و چو خواننده نامه از نویسنده آن سخن گوی باشد، قول او قول نویسنده باشد، و چو نویسنده خدای بود و خواننده محمد مصطفی بود، قول او (ع) قول خدای (تعالی) بود، و آن کس که قول او قول خدای تعالی باشد، او رسول خدای باشد. پس محمد مصطفی رسول خدای بود، لاجرم پیغام داد به فرمان خدای تعالی به خلق او و گفت، قوله: ( الم ذلک الکتب لا ریب فیه هدی للمتقین). و بدین کتاب که یاد کرد، آفرینش عالم را خواست که هر که اندر این به چشم بصیرت بنگرد، بی گمان شود که مر این را فرازآرنده ای و سازنده ای هست بر این نظم، هم چنانکه هر که این نبشته را ببیند وز او مقصود نویسنده را بشناسد، بی گمان شود که مر او را نویسنده ای هست.
مرا چشم اندر ایشان خیره مانده روان مدهوش و مغز و دل مفکر
همچنین در چندین اجلاس ایران-ارمنستان بنا به دعوت مقامات شرکت جست و در تاریخ ۱۳۷۲ (۱۹۹۳) با عدهای از همفکران، اتاق بازرگانی مشترک ایران و ارمنستان را تشکیل داد که از آن تاریخ تا به حال در مقام ریاست هیئت مدیرهٔ آن اتاق میباشد. اتاق ایران و ارمنستان یکی از فعالترین اتاقهای بازرگانی وابسته به اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران میباشد که تا به حال چهار نمایشگاه اختصاصی در ارمنستان تشکیل داده و صدها شرکت ایرانی را در ارمنستان معرفی و باب تجارت بازرگانان دو کشور با یکدیگر گشودهاست.
ای آنکه یک مفکر روشن ضمیر را کیفیت تو ناید در فکرت و ضمیر
با شروع دستگیری هواداران سید حسین کاظمینی بروجردی، توسط نیروی انتظامی و گروههای فشار و انتقال آنان به بازداشتگاه، خبر حمله قریبالوقوع نیروهای امنیتی به خانه وی در خیابان آزادی تهران بالاگرفت، بهطوریکه بسیاری از هواداران و همفکران او با تجمع و حفاظت از خانه وی بهطور خودجوش مانع از ادامه حملات نیروی انتظامی به خانهاش شدند. کاظمینی بروجردی به همراه شماری از هوادارانش بازداشت شد.
نوری علا در سال ۲۰۱۰ شبکه «سکولارهای سبز ایران» را بنیانگزاری کرد و در اگوست ۲۰۱۳ نیز «جنبش سکولار دموکراسی ایران» به همت او و تنی چند از همفکرانش شکل گرفت. در اکتبر ۲۰۱۳ نوریعلا سکولاریسم نو را تعطیل کرد و این نشریه جای خود را به سایت «جنبش سکولار دموکراسی در ایران» داد.
آن را یک امر دنیایی نه الهی میداند که مردم بر اساس همفکری و مشورت و ایجاد همرایی به تشکیل آن مبادرت میکنند و استدلال او این است که کلمه «امر» که جمع آن «امور» است در قرآن به معنای کارهای دنیایی مردم از جمله تشکیل دولت و حکومت است.
عباس آقازمانی در سال ۱۳۴۶ و با گذشت زمان اندکی از آزادی، با گردآوری عدهای از همفکران خود در حزب ملل اسلامی، از جمله احمد احمد، جعفر منصور، جواد منصوری و عباس دوزدوزانی، سازمان حزبالله را بنا نهاد. از سال ۱۳۴۸ در قالب سازمان حزبالله به فعالیت ضد رژیم پهلوی، در پوشش برپایی کلاسهای تدریس علوم اسلامی و عربی، در محافل مذهبی و برخی مساجد تهران اقدام کرد. وی همچنین در فاصله سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۸ با انجمن حجتیه در مقابله با بهائیان نیز همکاری داشت.[نیازمند منبع]
و گوئیم که لا از شهادت چون دندانه کلید بهشت است و دندانه فکر و تمیز است ، و فکر اندیشه باشد و تمیز جدا کردن چیز باشد از چیز . و لا دو حرف است نیمه حرف الله که آن دندانه عقل است مر کلید بهشت را از بهر آنک الله چهارحرف است . و لا کلمه نفی است و الله کلمه اثبات است دلیل است مر نفس ممیزه را ، و بدو نیم کرد مران عالم را کز عقل بناطق پیوسته باشد و جدا کرد مر نیمه ظاهر را از نیمه باطن و تنزیل را از تاویل جدا کرد و قوت مفکره حاجتمند شد به نفی کردن تشبیه از توحید ناطق ، و عقل بدو نیم نکرد مر آنرا که مبدع حق اندرو بنهاد ، بلک مر آنرا به غایت تمامی بیرون داد به چهار حرف الله و چهار تمامی شمار است ، از بهر آنک شمار از چهار مرتبت نگذرد چون آحاد و عشرات و مائین و الوف ، و عقل اثبات کرد صانع حق را چون مقر بمبدعی او راست که کلمه الله از اثبات است و اله دندانه نطق است ، از بهر آنک ناطق اندر عالم خلاف عقل است ، بدانچ گفتار ناطق به ظاهر موافق عقل نیست . و کلمه اله به یک حرف از کلمه الله کمتر است . و آن لام است . و معینش آنست که نطق نیافت مر آن تمامی را که عقل یافت ، و نطق خداوند سه مرتبت است چون رسالت و وصیات و امامت ، و الا دندانه نفس است و کلمه استثناست – اعنی دو تای کردن سخن – و دلیل است بر آنک نفس سابق است ، اعنی پیش دست اندر باب پیدا کردن هستهای جسمانی و روحانی . و این چهار کلمه رهنمای بر چهار اصل که چون مر آنرا بهم فراز آری همه درهای کلمه ایزد گشاده شود . و نیز کلید مر در بسته را به ذات خویش نگشاید مگر بگشاینده فهیم ، که هیچ کس جاکول نتواند شدن به مرتبت چهار اصل که ایشان کلید و کلمت مبدع حق اند مگر بمیانجی حدی چون امام یا حجت یا داعی ، و بر کلید دندانه یی نباشد که بدو در گشاده شود تا همه دندانها بهم نباشد ، همچنین اگر دلیل منکر شود به یک مرتبت ازین چهار مرتبت چون اصلین و اساسین ممکن نباشد که جوینده را چیزی کشاد ، شود از کار دین . و هر چند جهد کند بکشادن در جز رنج مرو را چیزی به حاصل نیاید ، همچنانک چون از کلید دندانه یی کم باشد جهد کشاینده سود ندارد ، و کر بی دندانه بسیار بجنباند بنای کلیدان از جای ببرد و مراد او بر نیاید . پس ازین معنی گفتند که لا اله الا الله کلید بهشت است . و این بیانی شافی و برهانی روشن است مر مومن مخلص را ، و السلام .
ز شکل بربط و از دستهٔ او اگر فکرت کند مرد مفکر
عیار فکر ز همفکر می شود ظاهر که روز معرکه صاحب جگر شود پیدا
در سال ۹۲، همزمان با شروع ریاست جمهوری حسن روحانی، گروهی از دانشجویان فعال دانشگاههای تهران تصمیمی مبنی بر ایجاد سازوکارهای لازم برای بازگشایی دوباره تشکلهای اصلاح طلب و مدد به آنها، گرفتند. شورای مرکزی شورای هماهنگی در سال ۹۳ رسماً اعلام وجود کرده و اقداماتی همچون اردویهای تشکیلاتی کشوری برای همفکری تشکلها، مراسمهای افطار و همچنین دعوت عمومی اهدای خون برای مردم غزه را انجام دادهاست. این شورا در سال ۹۴ انحلال خود را به دلیل تشکیل انجمنها، اداره کار به دست تشکلهای جدید و همچنین عدم دخالت در کار آنها، با انتشار بیانیهای رسماً اعلام نمود.