مفلوک. [ م َ ] ( ع ص ) مبتلای فلاکت یعنی فلک زده و مفلس و تباه ، این اسم مفعول از مصدر جعلی است. ( غیاث ) ( آنندراج ). فلک زده. گرفتار فقر و پریشانی. بدبخت. ( از ناظم الاطباء ). صورتی از مفلاک است در تداول عامه . تهیدست. درویش. ج ، مفالیک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مفلوک ظاهراً بل قریب به یقین محرف مفلاک است نه اسم مفعول جعلی از فلک زده کما قاله بعضهم و کنت اتوهمه انا ایضاً. ( یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 117 ) : غازیان عظام نردبان بر دیوار آن روزنه نهاده او را با دو سه مفلوکی که در آنجا بودند پایین آوردند. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 3 جزو چهارم ص 345 ). ای شوربخت مدبر مفلوک قلتبان وی ترش روی ناخوش مکروه و لوک و لک.؟ ( از فرهنگ سروری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).و رجوع به مفلاک شود. || نحیف. نزار. لاغر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مفلوک. [ م َ ] ( ع ص ) دختر برآمده پستان . ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
فلک زده، بدبخت وبی چیزوعاجز، مفلاک هم گفته شدهاین کلمه مانندکلمه مفلاک وفلاکت درفارسی ساخته شده بشکل لغات عربی ) ( اسم صفت ) بدبخت تهیدست بیچاره . توضیح غالبا تصور کرده اند که این کلمه از [ فلک ] یا [ فلک زده ] ساخته شده ولی علامه قزوینی نوشته : [ مفلوک ظاهرابل قریب بیقین محرف مفلاک است نه اسم مفعول جعلی از فلک زده کماقاله بعضهم و کنت اتوهمه انا ایضا. ] ( قزوینی . یادداشتها ۱۱۷:۷ ) این کلمه در قرن ۱٠ هجری استعمال شده : [ غازیان عظام نردبان بر دیوار آن روزنه نهاده او را با دو سه مفلوکی که آنجا بودند پایین آوردند . ] حبیب السیر ( چا. ۱ جزو چهارم از مجلد سیم ص ۳۴۵ )
جملاتی از کاربرد کلمه مفلوک
به بیند نفس خود را خاصه مملوک بدست اقتدارش شیئی مفلوک
نشود رهنورد، هر مفلوک مرد باید به راه حق و سلوک
بر آن مفلوک مسکین درگه سیر فتاد از گوشه ای چشم قدم خیر
به گیتی چند تن مفلوک زایی فزون زایی ولیکن خوک زایی
تو خداوندی و مولای جلیل من یکی مملوک مفلوک ذلیل
چون خری مفلوک و لنگ
در سال ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ رئیس بیمارستان فیروزآبادی بودم، بهخوبی به خاطر دارم که موقع خروج از بیمارستان نزدیکیهای در خروجی، اغلب چند بیمار مفلوک، معلول یا پیر و فرسوده را در حال خوابیده، نزدیک در بیمارستان میدیدم و با آنکه رئیس بیمارستان بودم قادر نبودم به طریقی اعمال نفوذ کنم و دستور بستری شدن آنان را بدهم، اگر هم دستور میدادم پزشکان به دلایل قانع کننده از پذیرفتن آنان خودداری میکردند و حق هم داشتند زیرا آن افراد نه قابل درمان بودند نه بیمارستان قادر بود برای زمان طولانی آنها را بستری نموده و تخت بیمارستان را اشغال نماید.
لبت به نغمهٔ جانبخش چون مسیحا، جان دهد به پیکر بیروح مردم مفلوک