معنی کلمه مفرق در لغت نامه دهخدا
- مفرق الطریق ؛ سر دوراهی.آنجا که از راه ، راهی دیگر جدا شود : به جایی رسید که او را غدیر خم گویند و آن مفرق الطریق بود که مردم از آن جایگاه پراکنده شدندی. ( قصص الانبیاءص 232 ).
مفرق. [ م ُ ف َرْ رِ] ( ع ص ) پراکنده کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه جدا می کند و پراکنده می نماید. ( ناظم الاطباء ). جدایی افکن.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : روزگار که مفرق احباب و ممزّق اصحاب است میان ایشان تشتیت و تفریق رسانید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308 ).
- مفرق الجماعات یا مفرق بین الجماعات ؛ لقب عزرائیل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هادم اللذات و المفرق بین الجماعات. ( سندبادنامه عربی ص 388، یادداشت ایضاً ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مفرق الجمعیات ؛ لقب عزرائیل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ورجوع به ترکیب قبل شود.
- مفرق النعم ؛ ظربان که جانوری است گنده ، مانند گربه و آن را بدان جهت چنین گویند که چون تیز دهد شتران بگریزند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شغاره. انگورخوار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). از حیوانات پستاندار و گوشت خوار از خانواده خزها که شکار او از ماکیان است و پوستش را که بدون محاسبه دم تا حدود چهل سانتی متر طول دارد برای پوشاک دادوستدکنند و نوع قهوه ای پررنگ آن را مرغوب تر شمارند و نمس ( راسو ) هم از نوع سفیدپوست این جانور است. ( از لاروس ).
|| آنکه می ترساند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مفرق. [ م ُ ف َرْ رَ ] ( ع ص ) پراکنده. ( ناظم الاطباء ).
مفرق. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) مرد کم گوشت یا فربه ، از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ناقةمفرق ؛ ناقه بچه مرده. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ماده شتر بچه مرده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).