مفتقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) محتاج. ( غیاث ) ( آنندراج ). نیازمندشده. درویش گشته. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیازمند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اعیان این مملکت به دیدار او مفتقرند و جواب این حرف را منتظر. ( گلستان ). نه چنان مفتقرم کِم نظری سیر کند یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم.سعدی.و رجوع به افتقار شود.
معنی کلمه مفتقر در فرهنگ معین
(مُ تَ ق ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) نیاز دارنده . ۲ - (ص . ) نیازمند، محتاج ، مستمند، ج . مفتقرین .
معنی کلمه مفتقر در فرهنگ عمید
محتاج، نیازمند.
معنی کلمه مفتقر در فرهنگ فارسی
محتاج، نیازمند ۱ - ( اسم ) نیاز دارنده . ۲ - ( صفت ) نیازمند محتاج مستمند: [ این همه دلایل به تایید الهی و هدایت پادشاهی مفتقرند . ] ( چهارمقاله . ۱٠۷ ) جمع : مفتقرین .
معنی کلمه مفتقر در ویکی واژه
نیاز دارنده. نیازمند، محتاج، مستمند؛ مفتقرین.
جملاتی از کاربرد کلمه مفتقر
مهجورم و مفتقرم لیکن در کار تو چون و چرا نبود
مفتقر خواجۀ من بندۀ آزادۀ تست چه شود گر نظری جانب آزاده کنی
مفتقر گر نکشی پای طلب زانسر کوی دست در حلقۀ زنی زلف عبیر افشان را
خاموش مفتقر که ز بیتابی ملک چشم فلک سرشک فشان چون سحاب شد
صد همچو مفتقر خود را تیری بفکند و بشستی زد
از مفتقر ناچیز این نظم عبیر آمیز نبود عجب ار باشد از روح قدس ملهم
دل مفتقر ز شوق تو لبالب است آری که هماره در بدر رفتم و کو به کو گذشتم
مگو شد مفتقر بی بهره از دوست غمش دارم که باشد بهترین بهر
مفتقر بندهنوازی عجب از مولی نیست دارم امید کشم غاشیهاش بر دوشم
بر آن دل نازنین بنغمه دمساز شد مفتقر دل غمین غنچه صفت باز شد