مفترق

معنی کلمه مفترق در لغت نامه دهخدا

مفترق. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) پراکنده و جداگردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پراکنده و جداگردیده. ( ناظم الاطباء ) :
مفترق شد آفتاب جانها
در درون روزن ابدانها.مولوی.

معنی کلمه مفترق در فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) جدا شونده . ۲ - (ص . ) جدا، پراکنده .

معنی کلمه مفترق در فرهنگ عمید

۱. جدا شونده.
۲. پراکنده، جدا.

معنی کلمه مفترق در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) جدا شونده . ۲ - ( صفت ) جدا پراکنده .

معنی کلمه مفترق در ویکی واژه

جدا شونده.
جدا، پراکنده.

جملاتی از کاربرد کلمه مفترق

نظم پر معنی چو در تقطیع گردد مفترق جمله اجزایش ز هم هر جزو بی معنی بود
مکان مفترق او راست فردی از افراد زمان متصل او راست سطری از طومار
دانه‌های مختلف از یک زمین گردند سبز نخل‌های مفترق در یک هوا گیرند بار
عالمی بینی چو بادام دو مغز کفر و دین هم مفترق هم مقترن
اذ تیمته صبابة جمعت له ما کان مفترقاً من الاسباب
مفترق شد آفتاب جان‌ها در درون روزن ابدان ها
بس ستارهٔ سعد از تو محترق بس سپاه و جمع از تو مفترق
همچو خاک مفترق در ره‌گذر یک سبوشان کرد دست کوزه‌گر
مفترق شد آفتاب جانها در درون روزن ابدان ما
چونک حق رش علیهم نوره مفترق هرگز نگردد نور او