معنی کلمه مفاوضه در لغت نامه دهخدا
- مفاوضه شدن ؛ برابر شدن با دیگری. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح فقه ) عقد شرکتی است با خصوصیات ذیل : الف - ایجاب و قبول لفظی باشد. ب - طرفین به موجب آن تعهد کنند هرچه مال به چنگ آورند ( بدون اینکه یکی وکیل از طرف دیگری باشد ) و هرچه بهره برند و یا خسارت تحمل کنند ( خواه در امور مسؤولیت مدنی و پرداخت خسارت غصب یا تلف مال یا غرامت ضمان و کفالت باشد و یا ارش جنایت و مانند آنها ) بین آنها مشترک باشد. از این اموال خوراک شبانه روز و جامه بدن و جاریه و بذل خلع و صداق مستثنی است. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به مفاوضة شود. || جماع. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هم بستر شدن : سیاه را در آن ، نفس طالب بود و شهوت غالب. مهرش بجنبید و مهرش برداشت... [ ملک ] گفت اگردر مفاوضه او شبی تأخیر کردی چه شدی... ( گلستان ، کلیات سعدی چ فروغی ص 52 ). || در محاوره اهل انشا به معنی خط و رساله مستعمل کنند. ( غیاث ). و رجوع به مفاوضات شود.