معنی کلمه مغیر در لغت نامه دهخدا
که حرم با هرچه دارم گو بگیر
تا نگیرد حاصل من هر مغیر.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 402 ).این جوان زین جرم ضال است و مغیر
کو مرا بگرفت تو او رامگیر.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 402 ).|| شتاب کننده. ( غیاث ). و رجوع به اغارة شود.
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] ( ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته. ( ناظم الاطباء ) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. ( نفثة المصدور چ یزدگردی ص 32 ).
- مغیر شدن ؛ دگرگون شدن. تغییر یافتن. از حالی به حال دیگر درآمدن :
خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ
کز دست طبایع نشود نیز مغیر.ناصرخسرو( دیوان چ مینوی ص 514 ).- مغیر گردیدن ؛ مغیر شدن :
همی تا بر قضای نیک و بر بد
نگردد حکم یزدانی مغیر...عنصری ( دیوان چ قریب ص 78 ).رجوع به ترکیب قبل شود.
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) تغییردهنده. دیگرگون کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم. ( قرآن 53/8 ). || ناپایدار و بی ثبات و قابل تغییر. ( ناظم الاطباء ).
مغیر. [ م َ ] ( ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. ( منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته. ( ناظم الاطباء ). شیر سرخ به خون آمیخته. ( از اقرب الموارد ). || آب داده. ( آنندراج ). با باران آب داده. ( ناظم الاطباء ).