مغشوش

معنی کلمه مغشوش در لغت نامه دهخدا

مغشوش. [ م َ ] ( ع ص ) ناسره غیرخالص. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناسره و قلب. غیرخالص و آمیخته. ( از ناظم الاطباء ). غیرخالص و گویند: لبن مغشوش ؛ شیر آمیخته به آب غیرخالص. ( از اقرب الموارد ). هر چیز که غیرخالص باشد. ( غیاث ). غش دار. که در آن غش کرده اند. نبهره. باردار. پربار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
کافور تو بالوس بد و مشک تو، ناک
بالوس تو کافور تو مغشوش بود.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 252 ).
زر مغشوش کم بهاست برنج
زعفران مزور است زریر.ناصرخسرو.بادیه بوته ست و ما چون زر مغشوشیم راست
چون بپالودیم از او خالص چو زر کان شویم.سنایی ( دیوان چ مصفا ص 227 ).|| آمیزش کرده شده. || خیانت کرده شده. ( غیاث ). || مزور و خائن. ( ناظم الاطباء ). || آشفته. پریشان. درهم و برهم : افکار مغشوش.

معنی کلمه مغشوش در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ناخالص ، ناسره ، آشفته ، پریشان .

معنی کلمه مغشوش در فرهنگ عمید

غش دار، آمیخته شده، غیر خالص، ناسره.

معنی کلمه مغشوش در فرهنگ فارسی

غش دار، آمیخته شده، غیرخالص، ناسره
۱ - ( اسم ) آمیخته شده دارای غش نا خالص نا سره . ۲ - ( صفت ) آشفته پریشان .
ناسره و قلب و غیر خالص و آمیخته

معنی کلمه مغشوش در ویکی واژه

ناخالص، ناسره، آشفته، پریشان.

جملاتی از کاربرد کلمه مغشوش

این اثر تنها منبعی در مکتب کلاسیک تاریخ‌نگاری جنگ‌های صلیبی است که یک زن مورخ آن را نوشته‌است. وی کتاب خود را حدود چهار دهه پس از اولین جنگ صلیبی و در دوران پیری ـ- با اتکا بر شرح حال پدرش ــ نگاشته‌است؛ لذا چه بسا در نقل حوادث۷ تحت تأثیر ضعف حافظه یا فراموشی قرار گرفته باشد؛ همچنان که در تقویم تاریخ برخی وقایع تاریخی مرتکب اشتباه شده‌است. گرچه سنه‌گذاری او در مورد وقایع مربوط به صلیبیون اندکی مغشوش است، اما این اثر معتبرترین منبع یونانی دربارهٔ جنگ صلیبی اول تا سال ۱۱۱۸ میلادی، به‌شمار می‌آید.
کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش
نقد دل مغشوش ببازار تو بردیم گرفتند که کس قلب نیارد بر صرّاف
فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً حکمت در آنکه طهارت از آب یا از خاک گردانید بوقت ضرورت نه با چیزی دیگر، آنست که رب العالمین آدم را از آب و خاک آفرید تا آدمی پیوسته از آن بر آگهی بود، و شرف خویش در آن بداند، و شکر این نعمت بجای آرد، و آدم (ع) ازین جهت بر ابلیس شرف یافت که ابلیس از آتش بود، و آدم از خاک، و خاک به از آتش، که آتش عیب نمای است و خاک عیب پوش. هر چه بآتش دهی عیب آن بنماید. سیم سره از ناسره پدید آرد. زر مغشوش از خالص پیدا کند. باز خاک عیب پوش است. هر چه بوی دهی بپوشد، عیب ننماید. و نیز آتش سبب قطع است، و خاک سبب وصل. با آتش بریدن و کشتن است، با خاک پیوستن و داشتن است. ابلیس از آتش بود لا جرم بگسست. آدم از خاک بود لا جرم پیوست. و نیز طبع آتش تکبّر است برتری جوید، طبع خاک تواضع است فروتری خواهد. برتری ابلیس را بدان آورد که گفت: «أَنَا خَیْرٌ». فروتری آدم را بدان آورد که گفت: رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا. ابلیس گفت: من و گوهر من، آدم گفت: نه من بلکه خدای من.
پریشان گفته آشفته کی افتد قبول شه مگر اکسیر عشق تو خورد بر قلب مغشوشم
وان دگر انباشته جیب و بغل با زری مغشوش و با سیمی دغل
حریم کعبه دل را مقیم آستانستم به یادت چند در این کشور مغشوش بنشینم
آفرینش اریدو داستان مشابهی با افسانۀ آترا-هاسیس دارد، اگرچه فهمیدن اینکه دقیقاً در داستان اریدو چه اتفاقی می‌افتد به این خاطر که لوح نوشتۀ آن بسیار مغشوش شده کار سخت‌تری است. در هر دوی داستان‌ها سیل یک رویداد مهم است، اما قهرمانی که در داستان اریدو است نام زی-اود سورا دارد. داستان اریدو تقریباً همزمان با آترا-هاسیس سنگ‌نوشته شده‌است، اما لوح تکه‌تکۀ آن در نیپور، واقع در شرق عراق امروزی یافت شده، در حالی که آترا هاسیس در کتابخانه آشوربانیپال، در شمال عراق امروزی بوده‌است.
می کند مغشوش جوهر صفحه آیینه را صوفیان صافدل از علم رسمی فارغند
صفای حال ما مغشوش رنگیست عدم ‌را نام هستی سخت ننگیست
می کند مغشوش، جوهر صفحه آیینه را نامه ما ساده لوحان را رقم نامحرم است
می شود در بوته حکمت زر مغشوش صاف نیست جایی بهتر از خم بهر افلاطون من
به هر صورت او هم‌اکنون در منزل کوچکش در محله زیبای مون مارتر پاریس زندگی می‌کند و ظاهراً هیچ چیز هم ذهن این نویسنده پرکار را مغشوش نمی‌سازد