مغرف

معنی کلمه مغرف در لغت نامه دهخدا

مغرف. [ م ِ رَ ] ( ع ص ) فارس مغرف ؛ سوار شتاب رو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سوار شتاب رو. ج ، مغارف. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسب تندرو. ( از اقرب الموارد ).
مغرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) به کف دست آب گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
کیل ارزاق جهان را مشرفی
تشنگان فضل را تو مغرفی.مولوی.

معنی کلمه مغرف در فرهنگ معین

(مِ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سوار تندرو. ۲ - اسب تندرو، ج . مغارف .

معنی کلمه مغرف در فرهنگ عمید

آب بردارنده با دست.

معنی کلمه مغرف در ویکی واژه

سوار تندرو.
اسب تندرو؛
مغارف.

جملاتی از کاربرد کلمه مغرف

کیل ارزاق جهان را مشرفی تشنگان فضل را تو مغرفی