مغاک

معنی کلمه مغاک در لغت نامه دهخدا

مغاک. [ م َ ] ( اِ ) گو باشد در زمین و لان نیز گویند. ( فرهنگ اسدی ). از «مَغ» + «اک » ( پسوند )... در اوراق مانوی ( پارتی )، «مگ دگ » ( سوراخ ، غار ) = «مغادگ » . در فارسی ، «مغاک » ، تبدیل کاف فارسی به «دگ » . ( حاشیه برهان چ معین ). به معنی گودال است خواه در زمین و خواه در غیر زمین. ( برهان ). منسوب است به مَغ که به معنی عمق است و کلمه «اک » برای نسبت است. ( غیاث ). گودال. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). گودی و گودال و شیار و جای پست و گود. ( ناظم الاطباء ). جایی فروشده چون چاهی کوچک. حفره. لان. چال. چاله. غفج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ابله و فرزانه رافرجام خاک
جایگاه هر دو اندر یک مغاک.
رودکی ( از لغت فرس چ اقبال ص 253 ).
چراخویشتن کرد باید هلاک
بلندی پدیدار گشت از مغاک.فردوسی.از ایران برآرم یکی تیره خاک
بلندی ندانند باز از مغاک.فردوسی.زمین را به کندن گرفتند پاک
شد آن جای هامون سراسر مغاک.فردوسی.که گر کارداری به یک مشت خاک
زیان جوید اندر بلند و مغاک.فردوسی.یکی خوب دستار بودش حریر
به موزه درون پر ز مشک و عبیر
برون کرد و سرگین بدو کرد پاک
بینداخت با خاک اندر مغاک.فردوسی.زد کلوخی بر هباک آن فژاک
شد هباک او به کردار مغاک.طیان.به چشم همتش ار سوی آسمان نگری
یکی مغاک نمایدسیاه و ژرف چو چاه.فرخی.شبی بد زمهتاب چون روز پاک
ز صد میل پیدا بلند از مغاک.اسدی.زمین تا به جایی نیفتد مغاک
دگر جای بالا نگیرد ز خاک.اسدی.در افکنده بانگش به هامون مغاک
ز کفکش چو قطران شده روی خاک.اسدی.چنان دان که جان برترین گوهر است
نه زین گیتی از گیتی دیگر است
درخشنده شمعی است از جای پاک
فتاده در این ژرف تاری مغاک.اسدی ( از انجمن آرا ).نشان آن کس که این سودا اندر سر وی بود... آن است که این بیمار به همه تن لاغر نبود چه به سر و روی لاغر بود و چشمهایش به مغاک رفته بود. ( هدایة المتعلمین چ متینی ص 243 ).
جانش زی فراز شود تنش زی مغاک شود
تن سوی پلید شود پاک باز پاک شود.ناصرخسرو.

معنی کلمه مغاک در فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) گودال ، جای گود و عمیق .

معنی کلمه مغاک در فرهنگ عمید

گود، گودال، جای گود: ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی: ۵۳۷ ).

معنی کلمه مغاک در فرهنگ فارسی

گود، گودال، جای گود
( اسم ) ۱ - جای فرو رفته و گود گودال : [ به مغاکها و مغارات متوطن شوند . ] ( مرزبان نامه . تهران . چا . : ۲ ) ۱۹۶ - گودال عمیق خواه در خشکی و خواه در دریا .
گو باشد در زمین و لان نیز گویند

معنی کلمه مغاک در دانشنامه آزاد فارسی

مُغاک
رجوع شود به:دشت مغاکی

معنی کلمه مغاک در ویکی واژه

[mæɣɒk]، /مَغاک/
از مَغ + اک.
جای گود و عمیق
گودال، گودی، چاله.
پست، بی‌ارزش. گور، زیر خاک. ز هستی نشانست بر آب و خاک ..... ز دانش منِش را مکن در مغاک

جملاتی از کاربرد کلمه مغاک

اگر بر سپهری وگر بر مغاک چو خاکی شوی عاقبت باز خاک
درفشنده شمعیست این جان پاک فتاده درین ژرف جای مغاک
ز دشت سواران برآرند خاک شود جای بر تازیان بر مغاک
کنگر کاخ تو به خاک افکند طاق بلندت به مغاک افکند
چون لاله آتشین درین تیره مغاک پیداست مرا داغ دل از سینهٔ چاک
زلال حیاتم شد اندر مغاک تپان اوفتادم چو ماهی به خاک
پادشاهان جهان در زیر خاک جمله پنهان گشته چشمانشان مغاک
هم‌اکنون تن کشتگان را بخاک بپوشید جایی که باشد مغاک
همه بلخ را کرد چون تل خاک بلندی او کشته یکسر مغاک
سرانجام بستر ز خشتست وخاک وگر سوخته گردد اندر مغاک