مغانی

معنی کلمه مغانی در لغت نامه دهخدا

مغانی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مغان که جمع مغ باشد. ( ناظم الاطباء ) :
خروش مغانی برآورد زار
فراوان ببارید خون بر کنار.فردوسی.مغنی ره باستانی بزن
مغانه نوای مغانی بزن.نظامی.و رجوع به مغ و مغان شود.
مغانی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مَغنی ̍. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). جاهای با اهل و باشندگان. جاهای مسکون : شهری دید از غرایب مبانی و عجایب مغانی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412 ). اکناف آن اکتاف اشراف دهر را حاوی شده و اطراف آن طراف روزگار را ظروف آمده ، مغانی آن به انواع انوارمعانی روشن... ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 96 ).
مغانی. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عامیانه مُغَنّیَة. ( از محیط المحیط ) ( از دزی ). زنان سرودگوی. غناکنندگان و سرایندگان : سرود رود درود سلطنت او می داد و او غافل ، اغانی مغانی بر مثالث و مثانی مرثیه جهانبانی او می خواند. و او بیخبر. ( نفثة المصدور چ یزدگردی ص 18 ).

معنی کلمه مغانی در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ معنی . ۱ - منازل . ۲ - چاره ها.
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مغینه ، زنان سرود - گوی .

معنی کلمه مغانی در فرهنگ عمید

جا، منزل.

معنی کلمه مغانی در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مغنیه زنان سرود گوی : [ سرود رود درود سلطنت او میداد و او غافل اغانی مغانی سلطنت او میداد مثانی مرثیه جهانبانی او میخواند و او بیخبر . ] ( نقثه المصدور . چا. یز . ۱۸ ) توضیح این جمع در عربی عامیانه مستعمل است ( محیط المحیط دزی )
جمع مغنی جاهای با اهل و باشندگان

معنی کلمه مغانی در ویکی واژه

مَغانی
مُغانی
جمعِ معنی؛ منازل. چاره‌ها.
جمعِ مغینه؛ زنان سرودگوی.
منسوب به مُغان، کار یا عمل مُغان. پر آتش دل ابر و پر آب چشم/ خروش مُغانی و پر تاب خشم «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه مغانی

ای یار عزیز و دلبر سیمین تن دادم ز برایت ارمغانی سوزن
در کابلستان قبایل مختلف و مردمان مختلفی وجود دارد. در دره‌ها و دشت‌های آن ترکان، ایماق‌ها و اعراب زندگی می‌کنند. در شهرها و قسمت اعظم روستاهای آن، مردمی بنام تاجیک زندگی می‌کنند (بابر تاجیک‌ها را با نام ستارت‌ها نبشته است). بسیاری از روستاها و مناطق اطراف توسط پشه ای، پراچی‌ها، برکی‌ها و افغانها اشغال اشغال گردیده‌است. در غزب آن، قبایل هزاره و نکودری سکونت دارند که بعضی‌هایشان به زبان مغولی صحبت می‌کنند. در شمال شرقی و کافرستان، محل زندگی مردم کاتور و گبرک است. یازده یا دوازده زبان مختلف در کابل صحبت می‌شود: من جمله عربی، فارسی، ترکی، مغولی، هندی، پشتو، پشه ای، پراچی، گبری، برکی و لامغانی …
از فرط ارادت به حضرت تو این شعر فرستادم ارمغانی
این مقبره در سال ۴۱۷ هجری قمری به صورت برج مدور آجری با گنبد مخروطی پیازی شکل ساخته شد. ارتفاع این بنا ۱۳ متر، قطر داخلی آن ۵/۴ متر و شهرت آن به دلیل کتیبه‌ای زیبا با خط کوفی مشبک است. این ساختمان به سبک بنای چهل دختران ولی نه به ظرافت و زیبایی آن ساخته شده‌است. ساختمان مذکور مقبره محمد بن ابراهیم، پدر ابوحرب بختیار، ممدوح منوچهری دامغانی است. گنبد مذکور سابقاً ایوانی داشت که امروزه اثری از آن باقی نمانده‌است.
احمد تمیم‌داری (زادهٔ ۱۳۲۵ در تهران) ادیب، زبان‌شناس و فارسی‌پژوه اهل ایران و استاد تمام گروه ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی است. او دورهٔ دکترای زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران گذرانده‌است. او همچنین شاگردی افرادی چون شریف رضایی، سید علی شاه‌چراغی، سید جعفر شهیدی، احمد مهدوی دامغانی و غیره را در کارنامهٔ خود دارد. وی عضو هیئت علمی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی و سردبیر دو فصلنامه سخن عشق است. برجسته‌ترین اثر او، «تاریخ ادب پارسی» است.
ازین کمترین بندهٔ کم بضاعت ببر ارمغانی به نواب خانی
ساقیا باده بده کز می دوشین ما را به رخت خلوت به خرابات مغانیست امروز
ما خاک نشینان مغانیم و ز خاکیم ایخواجه تو میدانی و اصل و نسب خویش
احمد مهدوی دامغانی از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاه هاروارد و دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکترا و پسا دکترا بود. رشته‌های تدریس او در آمریکا شامل: ادبیات عرب، ادبیات فارسی، کلام، فقه و برخی علوم اسلامی بودند.
ای باد، پیکی هر سحر، کز یار می‌آری خبر خوش ارمغانی‌های آن زلف مُعَنْبَر می‌کشی
از بهر سماع و می آسوده نه اکنون دیریست که مولای مغنی و مغانیم
نزدیکان محمد خاتمی گفته‌اند که او بارها برای بازگشت احمد مهدوی دامغانی با علی خامنه‌ای صحبت کرد. اما خامنه‌ای همیشه مخالفت می‌کرد.
سلامم چون به آن یاران رسانی بفریومد رسان این ارمغانی
از آن نوری که حرف آن جا نگنجد تو را این حرف گشته ارمغانی
از آن سوی پرده چه شهری شگرفست که عالم از آن جاست یک ارمغانی
احمد مهدوی دامغانی (۱۳ شهریور ۱۳۰۵ – ۲۷ خرداد ۱۴۰۱) متکلم، مجتهد، نویسنده، و پژوهشگر ایرانی، کارشناس ادبیات فارسی و عرب، و استاد پیشین دانشگاه تهران و دانشگاه هاروارد بود.
شاعر دوران غزنوی منوچهری دامغانی وی را در قصیده‌ای ستوده‌است.