مغان
معنی کلمه مغان در لغت نامه دهخدا

مغان

معنی کلمه مغان در لغت نامه دهخدا

مغان. [ م ُ ] ( اِ ) ج ِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت. آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقه روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه رامغان می خوانده اند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
برفتند ترکان ز پیش مغان
کشیدندلشکر سوی دامغان.فردوسی.پیش دو دست او سجود کنند
چون مغان پیش آذر خرداد.فرخی.بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سرزند مغان بیم رقم ساختن.خاقانی.مرا ز اربعین مغان چون نپرسی
که چل صبح در مغسرا می گریزم.خاقانی.بخواه از مغان در سفال آتش تر
کز آتش سفال تو ریحان نماید.خاقانی.گر مغان را راز مرغان دیدمی
دل به مرغ زندخوان دربستمی.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 508 ).در توحید زن کاوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری.نظامی.برآمد ناگه آن مرغ فسون ساز
به آیین مغان بنمود پرواز.نظامی.رو بتابید از زر و گفت ای مغان
تا نیاریدم ابوبکر ارمغان.مولوی.در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام می مغانه هم با مغان توان زد.حافظ.- پیر مغان ؛رجوع به همین مدخل شود.
- خرابات مغان :
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم.حافظ.رجوع به خرابات شود.
- دیر مغان ؛ عبادتگاه. معبد زرتشتیان :
از دیر مغان آمد ترسا بچه ای سرمست
بر دوش چلیپایی خوش جام میی در دست.شاه نعمت اﷲ.و رجوع به ترکیب دیرمغان ذیل دیر شود.
- کوی مغان ؛ جایگاه مغان. کوی زرتشتیان :
بامدادان سوی مسجد می شدم
پیری از کوی مغان آمد برون.خاقانی.سفر کعبه به صد جهد برآوردم و رفت
سفر کوی مغان است دگر بار مرا.خاقانی.|| دختر خوشگل زیبا. || میکده و شرابخانه. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ).
مغان. [ م ُ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است. ( برهان ) ( آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است. ( ناظم الاطباء ). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون است و قریه زیاد ندارد. نادرشاه افشار دراین محل به سلطنت انتخاب شد. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 167 ). یکی از دهستانهای پنجگانه بخش گرمی شهرستان اردبیل است. این دهستان در شمال بخش واقع و دارای آب و هوایی گرمسیری است. از 96 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 1043 تن سکنه دارد. مرکز این دهستان بیله سوار و قرای مهم آن عبارتند از: باباش کندی ، زرگر، تازه کند حسن خانلو، گوگ تپه ، گون پایاق علیا، قره قاسملو، اوروف کندی ، پرمهر، افسوران ، کردلر، ونستناق ، شیرین آباد، میخوش ، مهره. محصول عمده آن غلات و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه مغان در فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستان های پنجگانه بخش گرمی شهرستان اردبیل . آب و هوای آن گرمسیر میباشد.از ۹۶ ده بزرگ و کوچک تشکیل شده که روییهمرفته ۱۲٠۴۳ تن جمعیت دارد. مرکز این دهستان [ پیله سوار ] است .
( اسم ) جمع مغ . یا باده مغان . شرابی که زردشتیان بعمل آورند : [ کاین یک دو سه روز عمر باقی است از دست مده می مغان را . ]
دهی از دهستان زیر اسحاق است که در بخش مرکزی شهرستان شاهرود و در ۶ کیلومتری جنوب باختری شاهرود واقع است .

معنی کلمه مغان در دانشنامه عمومی

مغان (شاهرود). مغان یک روستا در ایران است که در دهستان حومه ( شاهرود ) واقع شده است. مغان ۱٬۶۳۱ نفر جمعیت دارد.
مغان (کاشمر). مغان به گویش کاشمری: مُغو نام روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر در استان خراسان رضوی است. این روستا در دهستان پایین ولایت قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت آن ( ۷۸۸ خانوار ) ۲۵۱۶ نفر با ۱۲۸۴ مرد و ۱۲۳۲ زن است. روستای مغان ۲ کیلومتر با شهر کاشمر فاصله دارد و در سمت غرب شهر واقع است واز طرف جنوب غربی به روستای ممرآباد و از طرف شمال به جاده کاشمر - بردسکن منتهی می شود و در ناحیه آب وهوای گرم و خشک در حاشیه کویر واقع است.
واژه مغان در لغت نامه دهخدا اینگونه تعریف شده است «مغان . ( اِ ) جِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت. آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام طبقهٔ روحانی را به همان عنوان قدیمی که داشته اند یعنی آترون می بینیم اما در عهد اشکانیان و ساسانیان معمولاً این طایفه را مغان می خوانده اند. » با توجه به اینکه در روزگاری آیین زرتشتی در ترشیز کهن رونق داشته و اکنون هم آثار آن مانند قلعه آتشگاه در حدود ۸ کیلومتری شمال غرب روستا باقی مانده است و با توجه به معنی واژه مغان که در بالا ذکر شد، می توان این گمانه را زد که این روستا روزگاری محل روحانیان و پیشوایان آیین زرتشت در ترشیز کهن بوده است و از همین رو این نام را برای آن برگزیده اند هر چند این فقط در حد یک فرضیه است.
سند دقیقی در خصوص قدمت روستای مغان وجود ندارد ولی بافت کوچه باغ ها و معماری خانه باغ های این روستا نشان از قدمت بالای این روستا می دهد. همچنین در بعضی از کتب تاریخی روایاتی در خصوص اقامت شاه عباس صفوی در حدود قرن دهم هجری قمری در روستای مغان دیده می شود. که این امر نشان دهنده آن است که لاقل در ۴۰۰ سال پیش روستا از رونق و آبادی فراوانی برخوردار بوده است. در حوالی سال ۹۹۲ قمری زمانی که شاه عباس صفوی هنوز ده - دوازده ساله بیشتر نداشت به عنوان حاکم خراسان بزرگ گماشته شده بود و در هرات امروزی اقامت داشت. شاه عباس به دلیل اینکه سنش کم بود زمام حکومت داری خراسان را به علیقلی خان یکی از خوانین طایفه شاملو واگذار کرده که این موضوع باعث ناراحتی سایر خوانین و طوایف علی الخصوص مرشد قلی خان از طایفه استاجلو شده بود کشمکش ها ادامه داشت و در غرب خراسان آن روزها قدرت و نفوذ مرشد قلی خان روز به روز افزایش پیدا می کرد از همین رو علیقلی خان وزیر و در واقع همه کاره شاه عباس، تصمیم گرفت به مقابله با مرشد قلی خان برخیزد از همین رو سپاهی آماده کرد و به سمت غرب خراسان یعنی نواحی تحت سیطره مرشد قلی خان حرکت کرد و از آن طرف مرشد هم سپاهی آماده کرد که در نهایت، در حوالی ترشیز بهم رسیدند. علیقلی خان محل استقرار و اردویش را در روستای مغان و مرشد قلی خان در سوسفید برپا کرد نکته جالب توجه و حائز اهمیتی که در این رویارویی وجود داشت این بود که علیقلی خان، شاه عباس کم سن سال را همراه خود آورده بود و در روستای مغان اردو زده بودند در کتاب تاریخ کاشمر نوشته محمد رضا خسروی اردوگاه مغان را این چنین شرح می دهد.
معنی کلمه مغان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مغان در دانشنامه عمومی
معنی کلمه مغان در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه مغان

معنی کلمه مغان در ویکی واژه

(ادیان): کاهنان رسمی پادشاهی ماد به گزارش هرودوت؛ کاهنان یا غیب‌گویان مادی گاهاً با مجوسان، موبدان یا روحانیون زرتشتی همسان شناخته‌‌شده‌اند[۱]. مغان ممکن است از دو عنصر مُغ - آن شکل گرفته باشد و ظاهراً تحریف شده کلمه بُغان است.
↑ نظری رواج دارد مبنی بر اینکه مغان نخست نام کاهنان یک کیش غیرآریایی یا نیاکان پرستی بوده که با زرتشتیگری دشمنی می‌ورزیدند ولی بعدها نام زرتشت و تعالیم او را به صورت تحریف شده، غصب کردند.

جملاتی از کاربرد کلمه مغان

مژده زندگانی جاوید ارمغان سوی زنده بار کنی
رفیق این دولت من بس، که بختم گدای درگه پیر مغان کرد
نزد پیرمغان شدم گفتم ای وجود منت فدای وجود
نی مغان را بنده ، نی ساغر بدست ما تهی پیمانه او مست الست
عیش باقی جوی در کوی مغان منزل گزین در بسیط خاک چون نبود بساط انبساط
من کز همه نکوترم از بهر ارمغان هنگام بزم و رزم ز اسباب خیر و شر
آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
دانا ز می و مغانه می نگریزد وز چنگ و دف و چغانه می نگریزد
زلفش آشفته گرم دست بگیرد زکرم خویشتن را بدر پیر مغان اندازم
بعد قصه گفتنش گفت ای فلان هین چه آوردی تو ما را ارمغان