معین کردن

معنی کلمه معین کردن در لغت نامه دهخدا

معین کردن. [ م ُ ع َی ْ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعیین کردن. مقرر کردن : پس هریک را از اطراف بلاد حصه ای معین کرد. ( گلستان ). به اکرامم درآوردند و برتر مقامی معین کردند. ( گلستان ).

معنی کلمه معین کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تعیین کردن بر قرار کردن . ۲ - معلوم کردن .
تعیین کردن مقرر کردن

معنی کلمه معین کردن در ویکی واژه

fissare

جملاتی از کاربرد کلمه معین کردن

این مرحله به منظور آغاز یک اتصال منطقی برای معین کردن قابلیت‌های امنیتی مربوط به آن اتصال است.
مرا ملا معین کردنی دوش بدعوت در سرای خویشتن برد
برضا کوش، هلالی و ز قسمت مخروش هر کرا هر چه نصیبست معین کردند
عهدنامه‌های گلستان در سال۱۱۹۲ (خورشیدی) (۱۸۱۳ (میلادی)) و ترکمان‌چای در سال (خورشیدی) (۱۸۲۸ (میلادی)) سرحد مرز ایران و روسیه را معین کردند. در پی این موضوع و جدایی مردم آذربایجان، مردم جمهوری آذربایجان بیشتر سکولار شدند و مسلمانان مذهبی بیشتر در آذربایجان زندگی می‌کنند. در پی استقلال جمهوری آذربایجان از شوروی در سال ۱۳۷۰، علاقهٔ مردم به مذهب و روابط دوطرفه بیشتر شده است.
در شیمی، آنالیز دنباله شامل تکنیک‌های استفاده شده برای معین کردن دنباله‌ای از پلیمر شکل گرفته از چندین مونومر می‌شود در زیست‌شناسی مولکولی و ژنتیکی همان پروسه به‌طور ساده «ترتیب دهی» نام دارد.
چندان که مقرّبان حضرت آن بزرگ بر حال من وقوف یافتند و به اکرام در آوردند و برتر مقامی معین کردند اما به تواضع فروتر نشستم گفتم