معنی کلمه معکوس در لغت نامه دهخدا
- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب مستوی یا ترتیب صعودی اعداد است بدین سان : 1، 2، 3،4...
- ترقی معکوس ؛ تنزل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ترقی معکوس کردن ؛ تنزل کردن. و اترقیدن : جان پدر ترقی معکوس کرده ای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- قیاس معکوس ؛ رجوع به قیاس معکوس و قیاس دور شود.
- معکوس کردن ؛ باژگونه کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). برعکس کردن.
|| زیر و زبر. || فقیر و مفلس. ( ناظم الاطباء ). || کلام معکوس ؛ سخن قلب شده و غیرمستقیم در ترتیب و معنی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، معاکیس. ( ناظم الاطباء ).