معهد
معنی کلمه معهد در فرهنگ معین
معنی کلمه معهد در فرهنگ عمید
۲. محل بازگشت.
۳. جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه.
معنی کلمه معهد در فرهنگ فارسی
۱ - محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه : [ اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست ... دیگر چیزی نداریم . ] ( مرزبان نامه ۱۳۱۷ ص ۲ ) ۲۹۵ - جای رجوع قوم محل بازگشت . ۳ - محضر مردم مجلس . ۴ - باشگاه جمع : معاهد .
منزلی که همیشه به وی باز گردند از هر کجا که رفته باشند .
معنی کلمه معهد در ویکی واژه
محضر مردمان.
معاهد.
جملاتی از کاربرد کلمه معهد
سقیا بمعهدک الذی لو لم یکن ما کان قلبی للصبابة معهدا
رکبنا هجان المطایا وبتنا علی معهد بالکبا کالنوادب
سر رشته عهد پاره کردی وز همعهدان کناره کردی
جفن انصاف تو تیغ فتنه بیداد را چون حدق را، جفن خوابآلود معهد میکند
سقیا لمعهدک الّذی لو لم یکن ما کان قلبی للصبابة معهدا
ولو لم تکن ما جاء عیسی مبشرا بمعهد مبعوث مسمی باحمد
سقیا لمعهدک الّذی لو لم یکن ما کان قلبی للصّبابة معهدا
سقیا لمعهدک الذی لو لم یکن ما کان قلبی للصّبابة معهدا
مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، ۱۹۵۵م؛