معمم

معنی کلمه معمم در لغت نامه دهخدا

معمم. [ م ُ ع َم ْ م َ ] ( ع ص ) صاحب عمامه و دستار. ( غیاث ) ( آنندراج ) . دارای عمامه و مندیل و عمامه بر سرگذاشته. ( ناظم الاطباء ). دستاربسته. دستارنهاده. دستارور. مندیل به سر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
عروسان مقنع بیشمارند
عروسی را به دست آور معمم.( هزلیات ، منسوب به سعدی ). || در تداول فارسی امروز، در برابر کسانی که کلاه بر سر گذارند این کلمه را به روحانیان اطلاق کنند که عمامه بر سر نهند.
- معمم شدن ؛ عمامه بر سرگذاشتن. ( ناظم الاطباء ). || مهتر و سید قوم.( ناظم الاطباء ). مرد بزرگی که قوم امور خود را بدو سپارند و عوام بدو پناه برند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || اسب سپید سر سوای گردن یا اسب که سپیدی پیشانیش تا نبت موی پیشانی فرود آید. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسب که گوش و موی پیشانی و گرداگرد آن سپیده شده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه معمم در فرهنگ معین

(مُ عَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) دارای عمامه .

معنی کلمه معمم در فرهنگ عمید

۱. کسی که عمامه بر سر می گذارد، آخوند.
۲. کسی که عوام برای امور خود به او رجوع کنند، بزرگ و مهتر قوم.

معنی کلمه معمم در فرهنگ فارسی

دارای عمامه، کسی که عمامه برسرمی گذارد
( اسم ) عمامه پوشیده عمامه بر سر نهاده عمامه دار جمع : معممین .
صاحب عمامه و دستار

معنی کلمه معمم در ویکی واژه

دارای عمامه.

جملاتی از کاربرد کلمه معمم

ما خرقه پوش پیر مغانیم در طریق این کسوه را بشیخ معمم نمیدهیم
زمین شد به دیبای رومی ملبس فلک شد به دستار زرین معمم
کسی نمیشد بستی بسوی دارالکنز کسی نمی دید اطریشی معمم را
جاهل‌، دانا شدست و دانا، جاهل شیخ‌، مکلا شدست و میر، معمم
احمد مولایی (تهران۱۳۰۳–۱۳۷۴) نماینده معمم حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود. او در انتخابات میاندوره‌ای دوره اول مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۱ با کسب ۱٬۵۷۱٬۹۴۱ رأی برابر با ۶۰٫۹درصد آرا وارد مجلس شورای اسلامی شد.
بالله که نه شاید گفت این قصه و نه پذیرفت گو پیر معمر گوی یا شیخ معمم باش
اندرین راه مریدان طلب درد کنند شیخ را داعیه آن که معمم باشد
تا درفتد میان گلان‌، لالهٔ سپید چون مفتی معمم‌، در شهر انقره
قاسم ز نکته‌های تو دارد میان جان این نکته را به شیخ معمم نمی‌دهیم
موسی آصف‌الحسینی قاضی معمم و رئیس شعبه یک دادگاه انقلاب استان البرز است. وی از قاضیان صادرکننده احکام اعدام علیه معترضان در خیزش ۱۴۰۱ ایران است از جمله سید محمد حسینی و محمدمهدی کرمی که با حکم وی اعدام شدند. بی‌بی‌سی فارسی وی را یکی از «قاضیان مرگ» و یادآوری کننده دهه شصت می‌داند.
احمد زمانیان (۱۳۱۸- نهاوند،روستای جهان‌آباد) نماینده معمم از حوزه نهاوند استان همدان در مجالس اول الی چهارم شورای اسلامی بود.
و آنکه تا هست جوان بر عقلا می باشد کی در ایوان معالیش معمم گردد
میرزا اسماعیل خان امین الملک (۱۲۸۴–۱۳۱۶ ه‍.ق) پسر آقا ابراهیم امین‌السلطان و برادر کوچکتر میرزا علی‌اصغر اتابک (امین‌السلطان) بود. او در سال ۱۲۸۴ قمری متولد شد، ابتدا به تحصیل علوم دینی پرداخت و معمم شد، ولی در حدود ۱۷ سالگی لباس روحانیت را کنار گذاشت. در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه امین‌الملک لقب گرفت و به ریاست خزانه انتخاب شد و بعد گمرک و کلیه ادارات مالیه ایران به او سپرده شد. او در پنج شنبه ۱۶ ذی‌الحجه سال ۱۳۱۶ قمری در تهران درگذشت و در هنگام فوت ۳۳ سال داشت. مقبره او در قم در آرامگاه خصوصی خاندان اتابک است.
شمع است و به اجزای دخان است منقش زردست و به دیبای سیاه است معمم