معمار
معنی کلمه معمار در لغت نامه دهخدا

معمار

معنی کلمه معمار در لغت نامه دهخدا

معمار. [ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) بسیار عمارت کننده و این صیغه مبالغه است چنانکه مِنعام به معنی مرد بسیاربخشش. ( غیاث ) ( آنندراج ).مردی بسیار عمارت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد :
زهی معمار انصاف تو کرده
در و دیوار دین و داد معمور.انوری.ای در زمین ملت معمار کشور دین
بادی چو بیت معمور اندر فلک معمر.خاقانی.پیشت صف بهرامیان بسته غلامی را میان
در خانه اسلامیان عدل تو معمار آمده.خاقانی.جمشید ملک هیئت خورشید فلک هیبت
یک هندسه رایش معمار همه عالم.خاقانی.معمار دین آثار او دین زنده از کردار او
گنجی است آن دیوار او از خضر بنا داشته.خاقانی.کلک آن رکن چون مهندس عقل
پنج دکان شرع را معمار.خاقانی.خدا ترس را بر رعیت گمار
که معمار ملک است پرهیزگار.( بوستان ).- معمار کارخانه قدرت ؛ کنایه از خداوند عالم می باشد. ( از ناظم الاطباء ).
|| مأخوذ از تازی ، مباشر بنایی و دانای به علم بنایی که به استاد بنادستورالعمل می دهد. ( ناظم الاطباء ). استاد بنایان. مهتر بنایان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنکه در امر ساختمان اطلاعات تجربی بسیار دارد و نقشه و طرح ساختمان تهیه کند و چند بنا، با مراقبت و نظارت او کار کنند: مهندسان روشن روان و معماران کاردان طرح شهری برکشیدند. ( ظفرنامه یزدی ).
معمار خانه های کهن را کند خراب
تا نو نهد اساس که نو بهتر از کهن.قاآنی.- معمارباشی ؛ رئیس گروه معماران. رئیس صنف معماران در دوران صفویه و قاجاریه. و رجوع به مرآة البلدان ص 25 شود.
- || عنوان احترام آمیزی است برای معمار.
- معمارخانه ؛ اداره ای در دوران حکومت قاجار که خانه ها و کاخهای سلطنتی زیر نظر آن اداره مرمت و تعمیر می شد. و رجوع به مرآت البلدان ص 25 شود.
|| چون عمارت به معنی آبادی است لهذا بَنّا را که صیغه نسبت است به جهت تفؤل و تیمن معمار گفتند. ( غیاث ) ( آنندراج ). بنا. ( ناظم الاطباء ). در تداول گاهی به بنایان اطلاق کنند احترام را.

معنی کلمه معمار در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) ۱ - طراح و سازندة بنا. ۲ - عمارت کننده ، تعمیرکننده . ۳ - رتبه ای در فراماسونری .

معنی کلمه معمار در فرهنگ عمید

کارشناس و استاد در کارهای ساختمانی، سازندۀ عمارت، عمارت کننده.

معنی کلمه معمار در فرهنگ فارسی

سازنده عمارت، عمارت کننده، کارشناس واستاددرکارهای ساختمانی
( صفت اسم ) ۱ - کسی که طرح و نقشه ساختمانی را کشد و در بنای آ ن مراقبت کند : [ مهندسان روشن روان و معماران کاردان طرح شهری برکشیدند . ] ( ظفر نامه یزدی . چا.امیر کبیر ۲ ) ۳۸۵ - بنا ( برای بالا بردن مقام وی ) . یا معمار ارباب . مباشر مالک ملک ( تاریخ قم ) . یا معمار مخصوص . معمار دربار شاه : [ حاجیابولحسن معمار مخصوص . ] ( مراه البلدان ج ۱ ضمیمه ص ۳ ) ۲۵ - عمارت کننده تعمیر کننده آبادانی کننده ۴ - رتبهای در فراماسونری .
بسیار عمارت کننده و این صیغه مبالغه است چنانکه منعام به معنی مرد بسیار بخشش .

معنی کلمه معمار در فرهنگستان زبان و ادب

{architect} [هنرهای تجسمی] هنرمندی که به طراحی بنا می پردازد

معنی کلمه معمار در دانشنامه عمومی

مِعمار یا آرشیتِکت ( به انگلیسی: Architect ) شخصی است که برنامه ریزی، طراحی و نظارت بر ساخت یک ساختمان یا سازه را انجام می دهد. منظور از معماری کردن، ارائه خدمات در رابطه با طراحی ساختمان ها و فضای داخلی و اطراف ساختمان هایی است که انسان ها در آن سکونت دارند یا از آنها استفاده می کنند.
معمار ناظر نهایی و هماهنگ کننده کلیه نقشه های یک بنا شامل نقشه های معماری و طراحی - نقشه های محاسبات سازه ای و نقشه های تأسیساتی است. معمار مسائل مطرح در حوزه معماری را تحلیل و ارزیابی کرده، اطلاعات مورد نیاز را جمع آوری، پالایش و سازمان داده، آنها را در طراحی ساختمان ها و فضای دلنشین و زیبا بکار می بندد به طوری که کیفیت زندگی افراد جامعه به صورت روزافزون بهبود یابد.
از نظر حرفه ای، تصمیمات معمار بر امنیت عموم مردم تأثیرگذار است، به همین دلیل معمار باید آموزش های تخصصی شامل دوره های آموزش پیشرفته، و همچنین یک دوره کارآموزی عملی را پشت سر بگذارد تا بتواند صلاحیت معماری را به دست آورد. الزامات عملی، فنی و دانشگاهی برای معمار شدن در حوزه های قضایی کشورهای مختلف، متفاوت است.
مفهوم دقیق واژه معماری ریشه در واژه یونانی ( archi - tecture ) به معنای «ساختن» دارد، ساختنی که هدایت شده و همراه با آرخه باشد. آرخه ( arkhe ) از فعل آرخین ( arkhin ) به معنای «هدایت کردن» و «اداره کردن» است.
واژه «معماری» در زبان عربی از ریشهٔ «عمر» به معنای عمران و آبادی و آبادانی است و «معمار» به معنای بسیار آباد کننده است. در زبان فارسی برابرهایی گوناگونی برای آن آمده است مانند: «والادگر»، «راز»، «رازیگر»، «دیسا»، «زاو»، «زاویل»، «دزار»، «بانی کار» و «مهراز». مهراز، واژه ای است که از «مه» + «راز» درست شده و برابر مهتر و بزرگ بنایان است که از دو بخش «مه»، یعنی بزرگ و «راز» یعنی سازنده درست شده است. این واژه برابر مهندس معمار به تعبیر امروزی است. در زبان لاتین نیز واژه از دو بخش archi به معنای سر، سرپرست و رئیس و tecton به معنای سازنده درست شده که همتراز با واژه مهراز می باشد. [ نیازمند منبع]
باید توجه داشت که امروزه واژه «معماری» در دو معنای وابسته بکار می رود:
• معماری به عنوان فرایند ساماندهی فضا که اسم معنا شمرده شده است و به یک فعالیت آفرینشگر ( خلاقانه ) آدمی توجه دارد و بر پایهٔ علمی - تجربی، هنر و فناوری ساخت پدید می آید. این برداشت بیشتر از سوی معماران صورت می گیرد.
• معماری به عنوان دستاورد ساماندهی فضا یا اثر معماری که اسم ذات شمرده شده است و به ساختمان هایی اشاره دارد که پیش از ساخت آنها این فرایند پیموده شده است. این برداشت بیشتر از سوی باستان شناسان و مورخان معماری بکار می رود.
معمار (فیلم). معمار ( انگلیسی: The Architect ) فیلمی است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آنتونی لاپالیا، ویولا دیویس، ایزابلا روسلینی، هایدن پانتیر و سباستین استن اشاره کرد.
معنی کلمه معمار در فرهنگ معین

معنی کلمه معمار در دانشنامه آزاد فارسی

مِعمار (architect)
(آرشیتکت) شخصِِ واجد شرایط برای طراحی ساختمان و نظارت بر اجرای آن. در عصر امپراتوری های یونان و روم، جایگاه معمار کاملاً شناخته شده بود؛ ویتروویوس وظایف او را توصیف می کند؛ اما در قرون وسطا، این لقب به ندرت به کار می رفت، و در انگلستان از لفظ «استاد» به جای آن استفاده می شد. واژۀ معمار د ر قرن ۱۶ احیا شد و اینیگو جونزدر اوایل قرن ۱۷ آن را به کار برد. در طی قرون ۱۷ و ۱۸، مقام معمار مشخص تر گردید. اگرچه در دوران رنسانس۴دانشگاه های خاصی در ایتالیا تأسیس شد، روش معمول برای ورود به این حرفه هنوز هم شیوۀ استاد ـ شاگردی بود. در ۱۶۷۱ با تأسیس آکادمی سلطنتی معماریدر فرانسه به همّت ژان باپتیست کولبر، در پذیرش اهمیت آموزشِ مناسب برای معماران گام مؤثری برداشته شد.

معنی کلمه معمار در ویکی واژه

طراح و سازندة بنا.
عمارت کننده، تعمیرکننده.
رتبه‌ای در فراماسون

جملاتی از کاربرد کلمه معمار

لامکان را پس ازین پرکند از منظر کاخ دهر را همت عالی تو گر معمار است
می رسد زود به معراج فنا دست بدست هرکه را خانه برانداختگان معمارند
هفتم فلک ایوانت و ایوان فلک قصرت ای داده به تو نصرت معمار جهان‌داری
بنیاد شکایت تو نهادی، ور نه معمار، بنای خانه بد ننهاده
تا تو معمار گشته ای، یک گام در جهان هنر خراب نماند
شست دستش را به آب زندگی معمار صنع خضر دیوار یتیمی را اگر آباد کرد
در خانه همان بار به دوشم چه توان‌کرد معمار ازل رنگ بنایم ز نفس ریخت
کی توان گفتن شود موجود بی موجد پدید نقش بی‌نقاش نبود خانه بی‌معمار نیست
ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم چو مرهم عاقبت گل می‌کند از زخم ناسورم
نادره معمارِ سرایِ وجود برزگر مزرع صحرای جود