معنی کلمه معلوم در لغت نامه دهخدا
خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم وبه حس
محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار.ناصرخسرو.سلطان مرا شناسد و داندخلیفه هم
مجهول کس نیم همه معلوم مردم است.خاقانی.معلوم است که مرگ بر زندگی نامهنا مزیت دارد. ( مرزبان نامه ).
همه دانندگان را هست معلوم
که باشد مستحق پیوسته محروم.نظامی.و در علم محاسبت چنانکه معلوم است چیزی دانم. ( گلستان ). حلم شتر چنانکه معلوم است اگر طفلی مهارش بگیرد صد فرسنگ ببرد. ( گلستان ). اگر عقل یکی است از چیزهای معقول و معلوم... ( مصنفات بابا افضل ج 2 ص 391 ). || معین. مقرر. مقدر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و ان من شی الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم. ( قرآن 21/15 ). اولئک لهم رزق معلوم. ( قرآن 40/37 ). جمیع امت را مدتی است معلوم ، همین که او می رسد پیش و پس نمی باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ). دو چیز محال عقل است خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم. ( گلستان ). مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است و ملک فراغت زیر نگین رزق معلوم. ( گلستان ). || ( اِ ) کنایه از مال و زر و درم و دینار... و در خیابان نوشته معلوم که در فارسی به معنی زر مستعمل است بدان جهت است که زر این همه شهرت که دارد احتیاج نام بردنش نیست چنانکه لفظ یقین به معنی مرگ. ( غیاث ) ( آنندراج ). زرو درم و دینار. ( ناظم الاطباء ). وجه. پول. نقد. نقدینه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
صدبار به چنگ آمد معلوم جهانش
زین دست به چنگ آمد و زان دست عطا کرد.ابوالفرج رونی.در دو کونم نیست از معلوم حالی یک درم
با چنین افلاس خود را نام سردفتر نهیم.سنائی ( دیوان ص 221 ).ما شما را هیچ معلوم بنگذاشتیم خدای تعالی هرچه می باید می فرستد. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 122 ). و خانقاه را هیچ معلوم نبود با خود اندیشه کردم... که مردی بدین بزرگواری آمده است... در خدمت او چیزی که خرج کنم از کجا آرم. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 141 ).