معلمی. [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] ( حامص ) مأخوذ از تازی ، تربیت و تعلیم. ( ناظم الاطباء ). شغل و عمل معلم. تعلیم دادن : وقت است کز برای هلاک مخالفان افلاک را کنی به سیاست معلمی.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 933 ).و رجوع به معلم شود. معلمی. [ م ُ ع َل ْ ل َ ] ( حامص ) حالت و چگونگی مُعَلَّم. تعلیم دیدگی. آموزش دیدگی : در کسب علم کوش که کلب از معلمی آید برون ز منقصت سایر کلاب.جامی.و رجوع به مُعَلَّم شود.
معنی کلمه معلمی در فرهنگ فارسی
شغل و عمل معلم تعلیم : وقت است کز برای هلاک مخالفان افلاک را کنی بسیاست معلمی ( خاقانی ) ماخوذ از تازی تربیت و تعلیم
جملاتی از کاربرد کلمه معلمی
راجر معلمی بود که بعدها مدیر تاد شد.
آن گاه گوییم که الهام – که آن وحی است – آغاز تعلیم است، اعنی نخست معلمی آن کس باشد که وحی بدو آید، چنانکه ابداع آغاز تصویر است. و چنانکه مر مبدع را ابداع نیست، بل (که) تصویر است، مر کسی را که بدو وحی آید، وحی کردن نیست، بل (که) تعلیم است. و چنانکه تصویر جز بر چیزی صورت پذیر نباشد و اثر به میان اثرکننده و اثرپذیر میانجی باشد، تعلیم نیز جز به قول نباشد و آن رسانیدن علم باشد از راه گفتار به کسی از کسی که مر آن را از راه گفتار نپذیرفته باشد، و قول آن معلم اندر علم پذیر به منزلت اثر باشد از موثر اندر اثرپذیر. و موجودی که وجود او به میانجی باشد، (نه چو) موجودی (باشد) که وجود او بی میانجی باشد، از آن است که مبدع از ابداع عاجز است.
معلمی که ورق پیش من نهاد آغاز نوشت بر سبق من نخست بار دریغ
آبلش دارای تحصیل کردگان و دانشجویان فراوانی است و افراد بسیاری از آبلش به منصب آموزش، قضاوت، استادی در دانشگاه، پزشکی، معلمی و جز آن رسیدهاند.
بنسون صرف یکسال در دبیرستان درس خواند اما با این وصف در امتحان ایالت در سمت معلمی مدرسه شرکت ورزید و در این امتحان کامیاب شد و گواهینامهٔ تدریس در یک مدرسهٔ محلی را بدست آورد. در نخستین مدرسهای که در آن تعیین شده بود، با پسران مدرسه به درگیری فیزیکی پرداخت و ظاهراً مجبور شد که از سمت خود استعفا دهد.
همه عمر به مکتب کسب فنون دل بیخبر تو تپید به خون نشد آنکه رسد دو نفس سبقت ز معلمی همهدان ادب
مدح و ثنای من به عموم معلمات خیر و دعای من به وجود معلمین
نام خانوادگی الیزابت، پس از ازدواج، الیزابت اوسهر، شد و به شغل معلمی در مدرسه دخترانه در وان مشغول، و رئیس بخش موسیقی هم بود.
هرگوشه که بد معلمی دانا زد نیش بر او چو افعی ارقم
بگرفته معلمی در این مکتب با حفصی اگر چه کارافزایی
مرگنتالر در ۱۱ می ۱۸۵۴ در شهر باد مرگنتهایم کشور آلمان زاده شد. او پسر سوم معلمی با نام یوهان گئورگ مرگنتالر بود. مرگنتالر پیش از مهاجرتش به آمریکا در ۱۸۷۲، به عنوان شاگرد ساعتساز آموزش دید.
از معلمی پرسیدند که تو بزرگتری یا برادر تو؟ گفت: من بزرگترم، اما چون یک سال دیگر بر وی بگذرد با من برابر خواهد شد!
درکسب علم کوش که کلب از معلمی آید برون ز منقصت سایر کلاب
بد را ز نیک باز ندانی همی ازانک جستی به جهل خویش ز جاهل معلمی
تا ابلیس بیامد و گفت «هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی» آدم گفت من آن را میشناسم مرا بمعلمی تو حاجت نیست که نه من ملایکهام تا چون تو معلمی بایدم من در مکتب «و علم آدم الاسما کلها» آموختهام که آن درخت کدام است و آن را چه نام است؟ تو راست میبینی که شجره الخلد و واسطه ملک ابدی است ولکن از سر دشمنی و کژی میگوئی تا مرا در مخالفت فرمان اندازی. مرا بدل و جان آرزوی آن است ولکن مانع پای بند فرمان است. ابلیس دست بسوگند برد و بدستبرد سوگند «و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین» پای بند فرمان از پای آدم باز گشود.