معصر

معنی کلمه معصر در لغت نامه دهخدا

معصر. [ م ِ ص َ ] ( ع اِ ) آنچه در آن شیره انگور فشارند به فارسی چرخشت گویند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چرخشت و ظرفی که در آن انگور فشارند. ج ، معاصر. ( ناظم الاطباء ).آنچه در آن انگور فشارند. معصرة. ( از اقرب الموارد ). چرخ. چرخشت. سپار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
معصر. [ م َ ص َ ] ( ع اِ ) رجل کریم المعصر؛ مرد کریم وقت سؤال از وی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) به جای زنان رسیده. ( مهذب الاسماء ). دختری که به رسیدگی وحیض نزدیک باشد. ج ، مَعاصِر، معاصیر. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
معصر. [ م ُ ع َص ْص َ ] ( ع اِ ) جای پناه و جای رهایی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پناهگاه و ملجاء. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه معصر در فرهنگ معین

(مِ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) آلتی است که با آن آب میوه (مانند انگور ) گیرند، ج . معاصر.

معنی کلمه معصر در فرهنگ فارسی

معصره: دستگاهی که با آن آب انگوریامیوه دیگربگیرند، چرخشت، معاصرجمع
جای پناه و جای رهایی

معنی کلمه معصر در ویکی واژه

آلتی است که با آن آب میوه (مانند انگور)
گیرند؛
معاصر.

جملاتی از کاربرد کلمه معصر

کیف اتوب یا اخی من سکر کارجوان لیس من التراب بل معصره بلا مکان
و بعضی را بثمرکی رسانند نه هر کسی را دولت آن دهند که ثمرهٔ زیتونهٔ او را در معصرهٔ مجاهدت و ریاضت و صدق طلب اندازند تا روغن زیت روحانیّت او را از آلایش صفات نفسانی صافی کنند و در زجاجهٔ دل بمرتبهٔ صفای «الزّجاجهٔ کانّها کوکب درّی» رسانند.
تو پای همی‌کوبی و انگور نمی‌بینی کاین صوفی جان تو در معصره‌ها کوبد
وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ قال مجاهد و قتادة و مقاتل: الْمُعْصِراتِ الرّیاح لانّها تعصر السّحاب لیمطر فعلی هذا التّأویل من بمعنی الباء، ای انزلنا بالرّیاح المعصرات ماءً ثَجَّاجاً و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ یبعث الرّیح فیثیر السّحاب فیحمل الماء من السّماء فیدرّکما تدرّ اللّقحة و تضربه الرّیح فینزل متفرّقا حتّی لا یدقّ الارض و الخلق.
واعظ از مستی عشاق ندارد خبری در چنین معصره ای غوره چه می افشارد؟
این سوره را سه نامست: سورة النّبإ، و سورة التّساؤل و سورة المعصرات، جمله‌
آدمی را مرگ همعصران کند دانای وقت سرو هنگام خزان در باغ یکتا می شود
ای بسا سنگ دلا که حجرش لعل شدست ای بسا غوره در این معصره دوشاب شدست
مطلب از سیر جنان دیدن همعصران است ورنه بالله که خواهش نبود حور قصور
نامگذاری این سوره به «نبأ» خاطر تعبیری است که در آیه دوم آن آمده‌است. نام دیگر سوره، به مناسبت آغاز سوره عم به معنی «از چه؟» است. و نام دیگرش، تساؤل می‌باشد، یعنی «از هم پرسیدن». به نام معصرات هم ذکر شده‌است.
مرتضی مطهری فقیه شیعه در تمام آثار خود حتی یکبار هم به بیوه بودن و چهل سالگی خدیجه شبهه وارد نکرده است و همانند اغلب فقها و همعصران شیعه خویش و هزارهٔ پیش از آن می‌نویسد:
قلت نعم قال و فی حمزة معصرة کانت من عهد عاد