معروض

معنی کلمه معروض در لغت نامه دهخدا

معروض. [ م َ ] ( ع ص ) ظاهر و هویدا شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عرضه شده. عرض شده. ( ناظم الاطباء ).
- معروض داشتن ؛ عرض کردن. ( ناظم الاطباء ). گفتن. عرض کردن. به خدمت بزرگ گفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معروض علیه ؛ عرضه شده بر آن. آنچه که چیزی را بدان عرضه کنند: و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض علیه شعر است. ( المعجم چ دانشگاه ص 24 ).
|| درخواست شده و استدعاشده. ( ناظم الاطباء ).
- معروض داشتن ؛ درخواست نمودن و استدعا کردن. ( ناظم الاطباء ).
|| تقدیم کرده شده و تسلیم شده. ( ناظم الاطباء ). || پیش آمده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بیان کرده شده. ( آنندراج ). || نوشته شده و مورخ شده. || شتری که دارای داغ چلیپا باشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه معروض در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) عرضه شده ، پیش - آمده .

معنی کلمه معروض در فرهنگ عمید

محل عرضه.

معنی کلمه معروض در فرهنگ فارسی

عرضه داشته، عرض شده

جملاتی از کاربرد کلمه معروض

و عن اوس بن اوس قال: قال النّبی (ص): «انّ من افضل ایّامکم یوم الجمعة، فیه خلق آدم و فیه قبض و فیه النفخة و فیه الصعقة، فاکثروا علیّ من الصّلاة فیه. فانّ صلوتکم معروضة علیّ»: فقالوا: یا رسول اللَّه، و کیف تعرض صلوتنا علیک و قد ارمت؟ فقال: «انّ اللَّه عزّ و جلّ حرّم علی الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
هرکس که به ازدواج پابند شود معروض به داغ و درد فرزند شود
چو آن نامه معروض درگاه شد همه دامن آتش شاه شد
کند شکایت ایام یکبیک معروض بر آستانه آن زر فشان گوهر باش
ایجنابت قبله حاجات ارباب نیاز حاجتی کاینجا رود معروض بی شبهت رواست
قال یزید الرقاشی: ملک موکّل برسول اللَّه (ص) اذا صلّی علیه احد قال صلّی علیک من امّتک فلان بن فلان. و عن اوس بن اوس الثقفی قال: قال رسول اللَّه (ص): «اکثروا علیّ الصلاة فی یوم الجمعة فانّ صلاتکم معروضة علیّ»، قالوا: یا رسول اللَّه کیف تعرض علیک و قد ارمت؟ یعنی بلیت، قال: «انّ اللَّه حرّم علی الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
شکایت گونه‌ای دارم کنون اما ز صد جزوش یکی معروض می‌دارم گرم معذور می‌داری
چون نقود رشوت از معروض و عارض گشت حاصل بسته دارد هر دو را در بند تعطیل و بطالت
ای شاه پیش ازین معروض داشتم کز فضل بی‌قیاس وز جود بی‌شمار