معرفه
معنی کلمه معرفه در فرهنگ معین
معنی کلمه معرفه در فرهنگ فارسی
معرفه معرفت
معنی کلمه معرفه در ویکی واژه
اسمی است که نزد شنونده معلوم و آشکار باشد.
شناسا، آشنا
جملاتی از کاربرد کلمه معرفه
کاف کفر اینجا به حق المعرفه دوستر دارم ز فای فلسفه
مرا که صاحب حالم به معرفت بشناس چرا که معرفه باید به واجبی ذوالحال
طلب معرفه الله مدام همچو نورعلی از خویش کنم
اختیار معرفه رجال(عربی:اختیار معرفه الرجال) کتابی تألیف شیخ طوسی در زمینه علم رجال است. این کتاب برگزیدهای از کتاب رجال کشی است.
و از این دو معرفت جز خوف نزاید و برای این گفت (ص)، «اول العلم ... معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه»، گفت، «اول علم آن است که خدای را تعالی به جباری و قهاری بشناسی و آخرین آن که بنده وار کار به وی تفویض کنی و بدانی که تو هیچ چیز نه ای و به تو هیچ نیست» و چگونه ممکن گردد که کسی این داند و نترسد؟
شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی جنید را پرسیدند: که علم حقیقت چیست؟ گفت آن علم لدنیست ربانی صفت،این قوم را صفت بشده، حقیقت بمانده. علم خود حقیقت بنه دیدند ایشان را صفت پیدا شده. علم حقیقتست و عین حقیقت است در عین حقیقتست و حق حقیقتست. علم الحقیقة معرفها و عین الحقیقة وجودها، و حق الحقیقة الفناء فیها.
یعنی حروفی به کلمات اصلی اش اضافه میشوند که میتواند معنای مذکر، مونث، معرفه و نکره و غیر از آن دریافت گردد
او همچنین آثار متعددی در نجوم دارد. مهمترین اثر او با مقاله فی معرفه السمت لای ساعه اردت و فی ای موضع اردت است که هم اکنون در استانبول موجود است.
کاف کفر ای دل بحق المعرفه خوشترم آید زفای فلسفه
علم نارنجات و سحر و فلسفه گرچه نشناسند حق المعرفه