معربد

معنی کلمه معربد در لغت نامه دهخدا

معربد. [ م ُ ع َ ب ِ ] ( ع ص ) دوست آزار وقت مستی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).آنکه عربده کند. عربده گر. عربده جو. ندیم آزار در مستی. بدمست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
معربد نباشم که نیکو نباشد
که می را بود برخرد قهرمانی.عمعق.سر کوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان.سعدی. || بدخوی و جنگجوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). شریر خصومت جو. ( از اقرب الموارد ). آنکه جنگ انگیزد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک ، مجلسها را به عربده برهم شورند و به زیان آرند. ( چهارمقاله ص 85 ).
پنجه با ساعد سیمین چو نیندازی به
با توانای معربد نکنی بازی به.سعدی.

معنی کلمه معربد در فرهنگ معین

(مُ عَ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) عربده جو، بد - خوی .

معنی کلمه معربد در فرهنگ عمید

۱. بدخو.
۲. کسی که بدمستی کند و عربده بکشد، جنگجو.

معنی کلمه معربد در فرهنگ فارسی

بدخو، جنگجو، کسی که بدمستی کندوعربده بکشد
( اسم ) ۱ - آنکه بد مستی کند و عربده کشد . ۲ - بدخوی . ۳ - جنگجوی جمع : معربدین .

جملاتی از کاربرد کلمه معربد

چشم نرگس دل به یغما برد و جان، گر می برد ترک سرمست معربد را، که می‌گوید جواب؟
بس کن ای مست معربد ناطق بسیارگو بینمت خاموش گویان چون کفه میزان شده
بمکر و عربده چشم تو ریخت خون جهان ببین که چشم معربد چه شوخ و عیارست
علم نصرت منصور ز کیوان بگذشت که چنین مست ومعربد بسردار آمد
چه خوش می نالد آن چنگ معربد! که شور عاشقان از ناله اوست
دلا گر غمزه مستش جفایی می‌کند شاید که مستان معربد را ز غوغایی نمی‌باشد
دریاب قدر صحبت پیران ای تندخو جوان معربد
ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک مجلسها را بعربده بر هم شورند و بزیان آرند.
ور یکی ز آنان، معربدخوشدی از سر مستی، پریشان گوشدی
همه جا قصه این عشق معربد دیدم جمله آفاق بگشتم، ز کران تا بکران