معنی کلمه معذب در لغت نامه دهخدا
معذب. [ م ُ ع َذْ ذِ ] ( ع ص ) در شکنجه کشنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عذاب کننده : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً. ( قرآن 164/7 ). وما کان اﷲ لیعذبهم و انت فیهم و ماکان اﷲ معذبهم و هم یستغفرون. ( قرآن 33/8 ). || بازدارنده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
معذب. [ م َ ذِ ]( ع اِ ) خرقه ای که زنان به وقت نوحه بر میان بندند. ج ، معاذب . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مِعذَبَة. ( ناظم الاطباء ).