معنی کلمه معدن در لغت نامه دهخدا
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.رودکی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).قصبه این ناحیت شهر است که اسبیجاب خوانند شهری بزرگ است و با نعمت بسیار... و معدن بازرگانان همه جهان است. ( حدود العالم ). اندر دریا معدن مرجان است سخت بسیار. ( حدود العالم ). و در دریای کنافه معدن مروارید. ( حدود العالم ).
ز برد یمانی و تیغ یمن
دگر هرچه بد معدنش در عدن.فردوسی.از آن پس تن جانور خاک راست
سخنگوی جان معدن پاک راست.فردوسی.از ایرا ز شاهان سرت برتر است
که دریای تو معدن گوهر است.فردوسی.ما را گفتی میا بیش بدین معدنا
ما را دل سوخته ست عشق و ترا دامنا.ابوالحسن اورمزدی.ای سراپای معدن خرمی
چشم تو بردِلْم ْ نهاده کمی.خسروی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).چه گفت گفت مرا جایگاه بر فلک است
به معدنی که همی زیر من رود کیوان.فرخی.نه به یک شغل ستوده ست و به یک موضع
که به هرکار ستوده ست و به هر معدن.فرخی.معدن علمی چنانکه مکمن فضلی
مایه حلمی چنانکه اصل وقاری.فرخی.اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ.عنصری.به معدنی که همی وهم حاسدان نرسد
همی رساند شاه جهان سپاه و حشر.عنصری.گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک
دیده هر کبککی مسکن میمی ز دم.منوچهری.گر از دین ودانش چرا بایدت
سوی معدن دین و دانش بچم.ناصرخسرو ( دیوان چ سهیلی ص 263 ).خاک خراسان که بود جای ادب
معدن دیوان ناکس اکنون شد.ناصرخسرو.داناش گفت معدن چون و چراست این
نادانش گفت نیست که این معدن چراست.ناصرخسرو.این جهان معدن رنج و غم و تاریکی است
نور و شادی و بهی نیست در این معدن.