معدم

معنی کلمه معدم در لغت نامه دهخدا

معدم. [ م ُ دِ ]( ع ص ) آنکه نیست و نابود می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || درویش و نیازمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه معدم در فرهنگ معین

(مُ دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - اعدام کننده ، نابود - سازنده . ۲ - فقیر، تهیدست .

معنی کلمه معدم در فرهنگ فارسی

درویش، فقیر، بی چیز، نیازمند
( اسم ) ۱ - اعدام کننده نابود سازنده. ۲ - فقیر تهی دست درویش .

جملاتی از کاربرد کلمه معدم

مع‌الکونی که معدم الذواتند بمعدومیت خود بر ثباتند
از آن صوفی نبیند ما سوائی سوای اوست معدم اربجایی
چو از معدم رستی حضرت اوست عیان در عین هستی وحدت اوست
بعین آنکه دارد قدرت از حق در آنقدرت بود معدم مطلق