معتوه

معنی کلمه معتوه در لغت نامه دهخدا

معتوه. [ م َ ] ( ع ص ) دلشده و بی عقل و سبک خرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دلشده و بی عقل و بیهوش که گاهی به طور دیوانگان کلام کند و گاهی به وضع عاقلان. ( غیاث ) ( آنندراج ). ناقص العقل و گویند مدهوش بدون جنون و گویند مجنون عقل از دست داده و در حدیث است : رفعالقلم عن ثلاثة عن الصبی و النائم والمعتوه. ( از بحرالجواهر ). کم عقل. ناقص العقل. ( زمخشری ). آنکه کم فهم و پریشان سخن و تباه اندیشه باشد. ( از تعریفات جرجانی ) : محمود داودی پسر ابوالقاسم داودی عظیم معتوه بود بلکه مجنون. ( چهارمقاله ). مصنف چه معتوه مردی باشد و مصنف چه مکروه کتابی. ( چهارمقاله ).
بوبکر اعجمی پسری مانده یادگار
دیوانه زن بمزدی معتوه و بادسار.سوزنی.بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند
معتوه مسیحادل دیوانه عاقل جان.خاقانی.- معتوه شدن ؛ بی عقل شدن. سبک عقل شدن. هوش و خرد از دست دادن :
معتوه شد از جستن معشوق سنائی
خود در دو جهان سوخته بی عتهی کو.سنائی.

معنی کلمه معتوه در فرهنگ عمید

۱. کم عقل، سبک عقل.
۲. سرگردان.

معنی کلمه معتوه در فرهنگ فارسی

کم عقل، سبک عقل، سرگردان
( اسم ) دل شده بی خرد سبک عقل .

جملاتی از کاربرد کلمه معتوه

محمود داودی پسر ابوالقاسم داودی عظیم معتوه بود بلکه مجنون و از علم نجوم بیشتر حظی نداشت و از اعمال نجوم مولودگری دانستی و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه و خدمت امیرداد ابوبکر بن مسعود کردی به پنج دیه، اما احکام او بیشتر قریب صواب بودی.
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند معتوه مسیحا دل، دیوانهٔ عاقل جان
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ مالهای خویش فرا بیخردان مدهید، الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً آن مال که خدای آن شما را قیام شما کرد، وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها یتیمان را و معتوهان را روزی میدهید در آن، وَ اکْسُوهُمْ و بپوشید ایشان را بجامه، وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً (۵) و ایشان را سخن خوش گوئید سخن نیک پسندیده.
زید چون برد ز لیلی سویِ مجنون مکتوب به منِ والدهِ معتوه چنانی برسان
جاهل آن شوریده معتوه مست می‌دهد جان و کله ندهد ز دست
بدان که هر که شطرنج می بازد و همه روز نان ناخورده، وی را گویند نان می خورد نخورد و همچنان می بازد، تا بدانیم که لذت وی در شطرنج قوی تر و بهتر است از نان خوردن و بدین سبب آن را تقدیم کرد. پس قوت لذت بدان شناسیم که چون هر دو فراهم آیند یکی را تقدیم کند. چون این بدانستی بدان که هر که عاقل تر لذت قوتهای باطن بر وی مستولی تر، چه اگر عاقل را مخیر کنند میان آن که لوزینه و مرغ بریان خورد یا کاری بکند که در آن دشمنی مغلوب شود و ریاستی وی را مسلم گردد، البته ریاست و غلبه اختیار کند، مگر که هنوز نظر وی تمام نشده باشد، چون کودک که مرد نشده با معتوه پس آن کس را که هم شهوت طعام باشد و هم شهوت جاه و ریاست و طلب جاه فراپیش دارد. بدانیم که این لذت قوی تر است.
هرکه دارو ستاند از معتوه زود گیرد همه جهان در کوه
وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها میگوید: یتیمان را و معتوهان را روزی میدهید در آن اموال، «فیها» گفت نه «منها»، اشارت است فرا تجارت در مال سفها، تا مایه بجای ماند، اگر منها بودی مال زود بتلف آمدی. و یقرب منه‌
مست و معتوه و واله و مجنون پیش از این نیز بوده‌ام، نه کنون
معتوه شد از جستن معشوق سنایی خود در دو جهان سوختهٔ بی عتهی کو