معتنی
معنی کلمه معتنی در فرهنگ معین
معنی کلمه معتنی در فرهنگ عمید
معنی کلمه معتنی در فرهنگ فارسی
( اسم ) اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده:و در استخلاص بواسط. ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید.
جملاتی از کاربرد کلمه معتنی
کیست آن کت میکشد ای معتنی آنک مینگذاردت کین دم زنی
تا شمس حق تبریز آرد گشایشی کاین ناطقه نماند در حرف معتنی
پیش سگ چون لقمه نان افکنی بو کند آنگه خورد ای معتنی