معتصم

معنی کلمه معتصم در لغت نامه دهخدا

معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) چنگل زننده در چیزی برای استعانت و نجات. ( غیاث ) ( آنندراج ). چنگ درزننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ) : به حبل تقوی و یقین و عروه وثقی دین متمسک و معتصم بوده است. ( سندبادنامه ص 216 ). و به حبل متین او معتصم و در هر حالی از او طلب یاری می کنیم. ( تاریخ قم ص 15 ). || پناه گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) : میان فایق و وزیر ابوالمظفر وحشتی حادث شد و ابوالمظفر از خوف فایق در سرای عمارت گریخت و به دست ابوالحرث معتصم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 199 ). و رجوع به اعتصام شود.
معتصم. [م ُ ت َ ص َ ] ( ع اِ ) پناه جای. ( ناظم الاطباء ). || دست آویز. آنچه در او چنگ در زنند :
ای فتی فتوی غدرت ندهم
کافت غدر هلاک امم است...
خانه در کوی وفاگیر و بدان
که ترا حبل متین معتصم است.خاقانی.همچنین تا هفت بطن ای بوالکرم
می شمرتوزین حدیث معتصم.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 205 ).
معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) پسر سلطان زین العابدین بن شاه شجاع از آل مظفر بود که پس از مرگ تیمور چند روزی کروفری داشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 574 - 576 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 441 شود.
معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) معتصم باﷲ :
آنچه این مهتر دهد روزی به کهتر شاعری
معتصم هرگز به عمراندر نداد و مستعین.منوچهری.کجا شده ست چو هارون و بعد او مأمون
کجاست معتصم و معتضدکجاست دگر.ناصرخسرو.
معتصم. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( اِخ ) ابن صمادح. رجوع به ابویحیی محمدبن معن بن محمدبن احمد صمادح و اعلام زرکلی ج 3 ص 990 و قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه معتصم در فرهنگ معین

(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا. ) چنگ زننده به دامن کسی .

معنی کلمه معتصم در فرهنگ عمید

۱. چنگ زننده به دامن کسی.
۲. دست اندازنده به چیزی برای رستگاری و نجات، پناه برنده.
۱. آنچه به آن چنگ زده شده.
۲. (صفت ) محفوظ.

معنی کلمه معتصم در فرهنگ فارسی

ابواسحاق محمد بن هارون الرشید ( و. ۱۸٠ ه.ق .- ف. ۲۲۷ ه.ق . ) . پس از فوت مامون برادرش بسال ۲۱۸ ه.ق . بخلافت رسید. وی هشتمین خلیفه عباسی است و چون به ایرانیان و اعراب اطمینان نداشت لشکری از غلامان ترک برای محافظت خود ترتیب داد لیکن عاقبت از دست ایشان بشهر [ ساره ] که خود ساخته بود پناه برد. از جمله وقایع خلافت او قیام بابک خرم دین است و معتصم او را بدست افشین از پای در آورد و افشین را نیز باتهام همدستی با مازیار بن قارن به حبس انداخت و افشین در زندان وفات یافت .
چنگ زننده به دامن کسی، دست اندازنده به چیزی برای رستگاری ونجات، پناه برنده
( اسم ) چنگ در زننده در چیزی برای استعانت پناه برنده جمع : معتصمین .
ابن صمادح

معنی کلمه معتصم در فرهنگ اسم ها

اسم: معتصم (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: moetasem) (فارسی: معتصم) (انگلیسی: moetasem) 
معنی: چنگ زننده به دامان کسی، پناه برنده، ( در قدیم ) چنگ در زننده، چنگ زننده در چیزی برای استعانت و نجات، پناه گیرنده، ( اَعلام ) لقب ابو اسحاق محمّد ابن هارون الرشید، هشتمین خلیفه ی عباسی [، قمری] که در زمان او سرداران ترک در دربار قدرت یافتند، قیام بابک سرکوب شد، و بابک و افشین را به فرمان او کشتند، او پایتخت خود را به سامرا انتقال داد، ( در اعلام ) نام ابو اسحاق محمد بن هارون الرشید هشتمین خلیفه ی عباسی، آنچه به آن چنگ زنند.

معنی کلمه معتصم در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] هشتمین خلیفه عباسی که به واسطه ترک بودن مادرش ترکها را به دستگاه حکومت آورد و در زمان وی امام جواد علیه السلام به شهادت رسید.
ابواسحاق معتصم به سال 178 هجری تولد یافت مادرش کنیزکی بود مارده نام. به دوران مامون ولایت شام و مصر داشت و مامون به هنگام مرگ از فرزند خویش عباس که به نزد سپاهیان بسیار محبوب بود، چشم پوشید و خلافت را بدو داد که در معتصم قوت و لیاقت کافی برای حفظ دولت عباسی می دید.
بیعت معتصم بروز وفات مامون بود نخست سپاهیان از اطاعت وی سرباز زدند و می خواستند عباس فرزند مامون را بخلافت بردارند اما عباس به احترام وصیت پدر با عم خویش بیعت کرد و سپاه از اراده وی تبعیت کرد.
امام جواد علیه السلام در زمان مامون و معتصم می زیست و سرانجام نیز به دستور معتصم مسموم و به شهادت رسید.
به معتصم خلیفه مثمن (منسوب به هشت) می گویند؛ زیرا هشتمین خلیفه بنی عباس و هشتمین نفر از اولاد حضرت عبدالمطلب و هشتمین نفر از اولاد هارون الرشید بود و هشت سال و هشت ماه و هشت روز حکومت کرد و هشت فرزند پسر و هشت فرزند دختر از او به جا ماند.
وی را خلیفه هشتی گفتند که هشتمین طبقه از فرزندان عباس بود و هشتمین خلیفه بود هشت و ده ساله بخلافت رسید و هشت سال و هشت ماه خلافت کرد و در هشتمین ماه سال تولد یافت و هشت پسر و هشت دختر داشت و هشت جنگ کرد و هشت میلیون درم بجا گذاشت».
معتصم به تبعیت از رویه مأمون مردم را وادار کرد به مخلوق بودن قرآن معترف شوند. وی از دانش بی بهره بود و نمی توانست در این گونه مسائل رای و نظر داشته باشد فقط سفارش برادر خود مأمون را اجرا می کرد و هر کس از دانشمندان و اهل نظر که به مخلوقیت قرآن تسلیم نمی شد، آزار می دید. احمد بن حنبل فقیه و محدث معروف را تازیانه زد و به زندان کرد و همه عالمان و قاضیان دیگر اگر با نظر خلیفه که رأی معتزله بود هم سخن نمی شدند در خطر تازیانه خوردن و زجر دیدن بودند.
رفتار معتصم با علویان چون رفتار خلیفگان پیشین بجز مأمون سخت بود. مسعودی گوید: به سال 219 امام محمدجواد علیه السلام فرزند علی رضا علیه السلام در بغداد وفات یافت وی ام الفضل دختر مأمون را به زنی داشت. گفتند: که وی به فرمان معتصم شوهر خویش را مسموم کرد که بیم داشت امام جواد فرزندی بیارد و فرزندان وی که از نژاد مامونند و هم نسب به علی رضا علیه السلام می برند که ولیعهد مامون بود به دعوی خلافت برخیزند.

جملاتی از کاربرد کلمه معتصم

معتصم پس از سرکوب بابک به دست افشین، اُتْرُجه دختر اشناس را به عقد حسن پسر افشین درآورد و مجلس باشکوهی برای عروسی این ۲ نفر تدارک دید.
آتشی باید بشسته ز آب حق هم‌چو یوسف معتصم اندر زهق
واثق (نام کامل:هارون الواثق بالله بن محمد المعتصم بالله بن هارون الرشید) فرزند معتصم و نهمین خلیفه عباسی بود که پس از پدرش از سال ۲۲۷-۲۳۲ ه.ق (۸۴۲ تا ۸۴۷ میلادی) فرمان راند.
حتی سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه استاندار بحرین تعیین شد و در خیابان شاه ساختمانی مرکز استانداری بحرین شد.
شو به ظل رافت موسی بن جعفر معتصم
همه پیغامبران را اول قاعده دولت و رتبت ولایت که نهادند از روش ایشان نهادند، آن گه از روش خویش بکشش حق رسیدند، باز مصطفای عربی پیغامبر هاشمی، نخست قاعده دولت وی از جذبه حق ساختند پیش از دور گل آدم بکمند کشش معتصم گشته بود تا همی گفت: «کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطین»
الطاف خود دریغ ز «ترکی» مدار از آنک از کودکی به حبل تو گردیده معتصم
یکی چون معتصم دائم درافشان است در مجلس یکی دائم بمیدان در سرافشانست چون افشین
خانه در کوی وفا گیر و بدان که تو را حبل متین معتصم است
وقتی مازیار را به سامرا نزد خلیفه می‌بردند در راه او را مست کردند و او ارتباطش با افشین را فاش کرد. مازیار به دست نزدیکان عبدالله طاهر گرفتار شد نهضت او فرو نشست و خیال‌های افشین نقش بر آب شد. جاه و حشمت افشین در بغداد و مقام و منزلتی که در نزد خلیفه داشت باعث حسادت درباریان خلافت می‌شد و مخالفانش را به دشمنی آشکار بر ضد او برمی‌انگیخت و در آخر آنها افشین را به محامه کشاندند اتهام او نسبت به معتصم نبود بلکه او متهم بود که هنوز آیین نیاکانش را دارد و با این که اسلام آورده‌است در دل به آیین دیرین خودش باقی مانده‌است عده ای از مردم سغد و همکیشان او برای شهادت حاضر شده بودند. سر انجام افشین در زندان مرد و دوران قدرت و شکوه شاهزاده اشروسنه به پایان رسید.
طرف رکابت چنانک روح امین معتبر بند عنایت چنانک حبل متین معتصم
بزرگ بارخدایی که روز مجلس و بار جمال معتصم و فرّ مُستَعین دارد
دو سال پس از ماجرای افشین و بودلف، وی در نتیجه بیماری شدیدی در بغداد درگذشت. در این دو سال برخی از امارت وی بر دمشق یاد کرده‌اند. گویند یک بار معتصم بر او خشم می‌گیرد و قصد مصادره اموالش را می‌کند، اما به میانجی‌گری عبدالله بن طاهر از این کار چشم پوشیده و ولایت دمشق را به او می‌دهد.
ای مایه اعتصام خلق ای منصور ای معتصم دگر به فریاد و نفور
ای بذیل کبریایت معتصم فتح و ظفر وی بفرط احتشامت مغتنم فضل و هنر
آنکارا از زمان هیتی‌ها (قومی کهن که در هزارهٔ دوم پیش از میلاد بر قسمت اعظم آسیای صغیر و سوریه فرمان‌روایی داشت) اهمیت داشت که در دورهٔ رومی‌ها کرسی ایالتی شد. این شهر در زمان خسرو پرویز (سال ۶۲۰ م) توسط ساسانیان فتح شد. آنکارا در زمان هارون الرشید و معتصم خلفای عباسی محاصره و تاراج شد. در این شهر امیر تیمور، بایزید یکم (سلطان عثمانی) را مغلوب و دست‌گیر کرد (۱۴۰۲م). آنکارا در ۱۹۲۳ پایتخت ترکیه شد.