معتزله

معنی کلمه معتزله در لغت نامه دهخدا

معتزله. [ م ُ ت َ زِ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث معتزل. رجوع به معتزل شود.
معتزله. [ م ُ ت َ زِ ل َ ] ( اِخ ) فرقه ای است که می گویند به دنیا و آخرت ، دیدن حق تعالی ممکن نیست. ونیز می گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره نه مؤمن است نه کافر. واصل بن عطا که مقدم این جماعت است شاگرد شیخ حسن بصری بوده یک روز در مسجد با شاگردان دیگر این حکایت می کرد که مرتکبان کبائر نه مؤمن اند و نه کافر و اثبات منزلت بین المنزلتین می کرد، شیخ این سخن بشنید و فرمود که «اعتزل منا» یعنی جدا شده و دور افتاده از ما و از این سخن این اسم معتزله بر آن فرقه ماند. ( غیاث ) ( آنندراج ). فرقه معتبری از فرق اسلامی هستند که از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور کرده تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر شدید داشته اند مؤسس این فرقه یکی از شاگردان حسن بصری به نام واصل بن عطا بود که با استاد خود بر سر سرنوشت مرتکب معاصی کبیره و تعیین حدود کفر و ایمان اختلاف نظر یافت و از مجلس درس او کناره گرفت و سپس یکی از شاگردان دیگر حسن به نام عمروبن عبید به او پیوست و این دو به یاری یکدیگر فرقه جدیدی را پدید آوردند به نام معتزله یا «اهل عدل و توحید» که در فارسی آنان را «عدلی مذهب » نیز گفته اند. علت تسمیه این فرقه به معتزله بنابر قول مشهور اعتزال و اصل و عمروبن عبید است از مجلس درس حسن بصری بر اثر اختلاف در سرنوشت مرتکبین معاصی کبیره. برخلاف حسن بصری که مرتکب معاصی را منافق و در حکم کافر می دانست ، واصل بن عطا وی را در منزلی واقع در میان دو منزلت کفر و ایمان قرار داد. معروف است واصل بعد از کناره گیری از مجلس درس حسن در بصره بر ستونی تکیه کرد و شروع به القاء عقاید خود نمود و چون حسن او را بدین صورت دید گفت :
«اعتزل واصل عنا» و به همین سبب واصل و معتقدین او را معتزله نامیده اند. قول دوم در وجه تسمیه این فرقه به معتزله آن است که از باب اعتزال خود از همه اقوال محدثه بدین اسم موسوم شده اند. مراد از اقوال محدثه سراسر اقوالی است که راجع به مرتکب کبیره حادث شده و آن چنان بود که مرجئه ایشان را مؤمن و ازارقه و برخی دیگر کافر می دانستند و حسن بصری منافق می شمرد. و اصل همه این مراتب را انکار کرد و از همه آن گفتارها اعتزال جست و عقیده مشهور خود را آورد و بدین سبب پیروان او را معتزله خواندند. مسعودی در مروج الذهب گوید علت تسمیه این فرقه به معتزله آن است که می گفتند مرتکب کبیره از کفار و مؤمنین اعتزال جست و معتزله یعنی قائلین به اعتزال صاحب کبایر. معتزله درباب ایمان معتقد بودند که ایمان عبارت است از خصال خیر که چون در کسی جمع شد او را مؤمن گویند لیکن فاسق از آنجا که جامع خصال خیر نیست ، مؤمن مطلق نیست اما کافر مطلق هم نمی باشد زیرا شهادت را جاری کرده است و قسمتی از اعمال خیر هم از او سر می زند. با اعتقاد بدین اصل معتزله مجبور شدند تمام وقایعی را که تا آن وقت در اسلام رخ داده بود توجیه و تأویل کنند و چون غالب تأویلات آنان در این مسائل به سود امویان بود برخی از خلفای اخیر بنی امیه مثل یزیدبن ولید و مروان بن محمد مذهب اعتزال را پذیرفتند. با آنکه فرق معتزله در اجرای عقاید خود با یکدیگر اختلافاتی داشتند برروی هم در پنج اصل با یکدیگر شریک بودند که عبارتند از:

معنی کلمه معتزله در فرهنگ عمید

فرقه ای از مسلمانان پیرو و اصل بن عطا که معتقد به مختار بودن انسان و حدوث عالم بودند.

معنی کلمه معتزله در فرهنگ فارسی

فرقه معتبری بودند در اسلام که در اواخر عصر بنی امیه ظهور کردند و تا چند قرن در تمدن اسلامی تاثیر داشتند موسس این فرقه و احل بن عطا از شاگردان حسن بصری ( م . ۱۱٠ ه.ق . ) . بود که با کمک عمر و بن عبید این فرقه را پدید آورد. پیروان این فرقه را در فارسی [ عدلی مذهب ] نیز میگفتند. ظهور این فرقه در تمدن اسلامی باعث ایجاد یک نهضت و تحول بزرگ فکری شد و مسلمین را بعلوم و فلسفه آشنا کرد زیرا اینان برای اثبات عقاید و افکار خود از قبیل توحید نفی جسمیت خدا عدل و اختیار و غیره از فلسفه استفاده میکردند و بمباحث عقلی و منطقی متوسل میشدند و روی همین اصل مورد بغض و کینه شدید اغلب فرق اسلامی مخصوصا محدثین و اشاعره بودند . این فرقه تقسیم شدند. اصول عقاید معتزله عبارتست از : ۱ - قول به [ المنزله بین المنزلتین ] ۲ - قول بتوحید.۳ - قول بعدل . ۴ - قول بوعد و وعید .۵ - امر بمعروف و نهی از منکر .
۱ - ( صفت ) مونث معتزل .

معنی کلمه معتزله در دانشنامه آزاد فارسی

مُعتَزِله
(یا: معتزلیان؛ معتزلیه) از فرقه ها و مکاتب مهم کلامی اسلام، پیروان واصل بن عطاء، پدیدآمده در اواخر قرن ۱ و اوایل قرن ۲ق در بصره. به اعتقاد واصل بن عطا، از شاگردان حسن بصری، کسی که مرتکب گناه کبیره می شود، نه مؤمن مطلق است و نه کافر مطلق، بلکه فاسق، یعنی «منزلة بین المنزلتین» (جایی میان کفر و ایمان)، است و گویند چون با این اظهار از استادش فاصله گرفت، حسن بصری گفت: «اِعتزل عَنّا واصل»، یعنی واصل از ما کناره گرفت و از آن پس واصل و پیروانش معتزله نامیده شدند. اعتزال در عهد مأمون و معتصم و واثق، خلفای عباسی، رونق و رواج بسیار داشت و مذهب رسمی و دولتی بود، اما در خلافت متوکل، دستگاه خلافت و عامۀ مردم به سبب برخی عقاید عقل گرایانۀ معتزله و واقعۀ محنه با آنان به مخالفت برخاستند. از آن پس اهل حدیث از مخالفان اصلی معتزله بودند. تا اوایل قرن ۴ق مکتبی کلامی معارض با معتزله وجود نداشت، اما در این زمان ابوالحسن اشعری ظهور کرد و آرای کلامی اشاعره جای عقاید معتزله را گرفت. اگرچه تا قرن ۷ق متکلمان بزرگ معتزلی همچون زمخشری و ابن ابی الحدید سر برآوردند، اما مکتب معتزله رفته رفته رو به ضعف و انقراض نهاد. ابوالهذیل علاف، ابراهیم بن سیار معروف به نظام، جاحظ، ابوعلی جبائی، ابوهاشم جبائی و قاضی عبدالجبار همدانی در ری، از معتزلیان معروف مکتب بصره (این مکتب خلفای سه گانه را بر امام علی (ع) برتری می دادند) و بشر بن معتمد، ثمامة بن اشرس و ابن ابی دؤاد از بزرگان معتزلی مکتب بغداد بودند که به امام علی (ع) گرایش داشتند. اصول عقاید کلامی معتزله بر اصول توحید (مطلق و تنزیهی)، عدل (خدا فی حد ذاته عادل است)، وعد و وعید (پاداش نیکوکاران و جزای بدکاران واجب است)، منزلة بین المنزلتین، ضرورت امر به معروف و نهی از منکر اگرچه با شمشیر همراه باشد، نفی صفات زائد بر ذات خداوند، حسن و قبح عقلی، عدم جواز رؤیت خداوند و خلق قرآن استوار است. خردگرایی، آزاداندیشی، مختاربودن انسان، برتری عقل بر حدیث ونقل از دیگر ویژگی های معتزله است. شیعۀ امامیه در اصول اعتقادی، به جز اصل امامت،به معتزله نزدیک است. از فِرَق معروف معتزله می توان بشریّه، واصلیّه، هذیلیّه، نظامیّه، حائطیه، معمّریّه، مرداویه، ثمامیّه، هشامیه، جاحظیّه، جبائیه، خیاطیّه و نجاریّه را نام برد.

معنی کلمه معتزله در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] این مذهب در اوایل قرن دوم هجری توسط واصل بن عطا (۸۰- ۱۳۱) پدید آمد، در آن زمان مسئله مرتکبان گناه و حکم دنیوی و اخروی آنان مورد بحث جدی قرار داشت. خوارج آنان را کافر و مشرک دانسته و معتقد بودند اگر بدون توبه از دنیا بروند محکوم به عذاب ابدی خواهند بود، اما اکثریت امت آنان را مؤمن فاسق می دانستند، و حسن بصری آنها را منافق می دانست.در چنین شرایطی، و اصل بن عطا که از شاگردان حسن بصری بود، رای جدیدی را ابراز نموده، گفت: ایمان اسم مدح بوده و عبارت است از مجموعه ای از خصال و صفات پسندیده، و مرتکبان کبایر فاقد برخی از آن صفاتند، فسق نیز اسم ذم است، لذا فاسقان را نمی توان مؤمن نامید. و از طرفی، چون به توحید اقرار داشته و برخی از صفات حمیده را نیز دارا هستند، نمی توان آنان را مشرک و کافر نامید. و در نتیجه باید گفت: فسق حد وسط میان ایمان و کفر بوده و مرتکبان کبایر نه مؤمنند و نه کافر، ولی از آنجا که در قیامت، انسانها دو گروه بیش نیستند، گروهی اهل بهشت و گروهی اهل دوزخ،«فریق فی الجنة و فریق فی السعیر» و بهشت نیز جایگاه مؤمنان و صالحان است.بنابر این اگر فاسقان بدون توبه از دنیا بروند اهل دوزخ و مخلد در آنند، این نظریه به عنوان «منزلة بین المنزلتین » شهرت یافت.
درباره وجه تسمیه آنان به معتزله گفته شده است: چون واصل بن عطا و پیروان او پس از ابراز این نظریه، از مجلس درس حسن بصری کناره گرفتند، به این نام شهرت یافتند. در این باره وجوه دیگری نیز گفته شده است که یادآوری آن در اینجا فایده چندانی ندارد
سیر تحول تاریخی معتزله
مذهب معتزله در طول حیات خود تحولاتی را پشت سر گذاشته است .
← عصر امویان
معتزله در بحثهای کلامی و نیز تفسیر آیات قرآن،از عقل و تفکر عقلانی استفاده می کردند،و هرگاه نتایج استدلالهای عقلی آنان با ظواهر دینی مخالفت داشت،دست به تأویل ظواهر زده و بدین وسیله میان عقل و دین ایجاد هماهنگی می کردند.فیلسوفان اسلامی نیز از همین روش پیروی می کنند،که معتزله غالبا از تفکر جدلی بهره می گرفتند،ولی فیلسوفان اسلامی از تفکر برهانی. محقق لاهیجی نیز در تعریف روش معتزله گفته است: «این جماعت،ترتیب رأی عقلی نموده،آیات و احادیثی که مضمونش به حسب ظاهر موافق آرا و عقول ایشان نبودند،به تأویل آن بر نهج قوانین عقلی مبادرت می کردند»
اصول مذهب معتزله
...
[ویکی شیعه] مُعتَزِلَه، عنوان گروهی از متکلمان مسلمانِ اهل سنّت است که به اصالت عقل در برابر نقل، شهرت دارند. معتزله معتقد بودند که عقل نظری باید بر آنچه از طریق وحی به دست ما می رسد، حاکم باشد. این اصل، ثمراتی در کلّیت نظام فکری و عقاید دینی آنان به همراه داشت و برداشتی ویژه از توحید و عدل الهی به آنان بخشید و بدین رو، به تاویل آن دسته از متون دینی که به ظاهر، با عقل ناسازگار بودند، پرداختند. برای مثال، رؤیت الهی را که در برخی متون به آن تصریح شده انکار کردند و آن را به تاویل بردند؛ زیرا به لحاظ عقلی، رؤیت بدون مکان و جهت ممکن نیست و چون خداوند از مکان و جهت منزه است، رؤیت او در این جهان و در آخرت ممکن نیست. برخی عقاید معتزله با آرای مورد اتفاق اهل سنت تضاد آشکار داشتند.
در میان متکلمان اهل سنت، معتزله به متکلمان امامیه نزدیکترند و در برخی اصول اعتقادی مانند توحید و عدل با هم مشترکند. ارتباط نزدیک شیعیان و معتزله در برخی دوره های تاریخی بیشتر شده برخی از علمای عقل گرای شیعه مانند شیخ مفید و سید مرتضی به معتزله نزدیک بودند. با این حال همواره اختلاف نظرهای مهمی بین شیعیان و معتزله وجود داشته و مجادلات بسیاری بین علمای شیعی و معتزلی درباره عقاید کلامی در گرفته است. برای نمونه شیعیان در اندیشه امامت، جایگاه مرتکب گناه کبیره و امر به معروف و نهی از منکر با معتزلیان اختلاف داشته اند.
معتزله فرقه ای کلامی است که ابتدای سده دوم هجری قمری ایجاد شد. بر اساس داستانی مشهور نخستین رهبر این گروه واصل بن عطاء بود. او با طرح نظریه ای جدید درباره جایاه مرتکب گناهان کبیره در برابر مرجئه و خوارج قرار گرفت. بر اساس نظر او مرتکب گناه کبیر نه چنان که مرجئه می گفتند مومن است و نه چنان که خوارج گفته اند کافر بلکه او فاسق است و جایگاهی بین ایمان و کفر دارد. بر اساس برخی روایات نامگزاری معتزله (که در لغت به معنای کناره گری است، به این نام نیز نتیجه جدایی او از حلقه درس حسن بصری و طرح نظریه ویژه خود است.
[ویکی اهل البیت] مذهب اعتزال در اوایل قرن دوم هـ ق توسط واصل بن عطا (131-80) پدید آمد. شیوع تفکرات افراطی اهل حدیث در اهل سنت و آسیب های آن، متفکران اهل سنت را به سمت مباحث عقلی و تاسیس مکتب معتزله کشاند.
موسس مکتب اعتزال را واصل بن عطاء الغزال می دانند. کنیه وی ابوحذیفه المخزومی است. متولد مدینه در سال هشتاد هجری است. ابوالفتح ازدی در مورد او می گوید: بد مردی است، کافر است. وی یکی از طرفین قضیه جنگ جمل را فاسق می دانست اما معین نمی نمود کدامیک از طرفین فاسق اند.
واصل در مکتب حسن بصری کسب علم می نمود و به سبب جدائی از رأی حسن بصری و حلقه درس او به معتزله مشهور شدند. وی بنیانگذار مکتب معتزله بصره می باشد. نظر او باعث اختلاف شدید در جامعه کلامی اهل سنت شد. با نظریات او و همفکرانش مکتب کلامی جدیدی در اهل سنت ظاهر شد که سرسختانه با اهل حدیث مقابله می نمودند.
واصل در سال 131 هجری دار فانی را وداع گفت. ولی اساس مذهب معتزلی که بر مبنای خردگرایی و آزاداندیشی و دوری از جمود است ادامه یافت. معتزله با همین مبنا به مخالفت با اهل حدیث و بسیاری از نظریات ایشان دست زدند.
معتزله به اصحاب العدل و توحید شهرت یافتند و مُلقّب به عدلیه و قدریه بودند.
گفته شده چون واصل بن عطاء حلقه درس حسن بصری را رها کرد و حلقه درس جدیدی بر اساس اعتقادات خود تشکیل داد این فرقه را فرقه اعتزال (اجتناب و کناره گیری) نامیده اند.
مسأله اختلافی واصل با آرای دیگران و بروز آن در مجلس درس حسن بصری این بود که آیا مسلمانی که مرتکب کبیره است، منافق است یا کافر؟ در این مساله دو نظر مطرح بود. عده ای مورد سوال را کافر می دانستند و عده ای فتوی به نفاق داده بودند اما واصل بن عطاء با طرح نظریه منزلة بین المنزلتین نه قائل به کفر این شخصیت است نه قائل به نفاق او بلکه بین کفر و ایمان و شرک و نفاق واسطه و منزلتی را برای او تعیین می نمود. این نظر اساس فکر و اندیشه معتزلی شد.
[ویکی شیعه] معتزله (اصول مذهب). اصول مذهب معتزله، عبارتند از: توحید صفاتی، عدل، وعد (قول به پاداش) و وعید (قول به عذاب)، منزلتی میان دو منزلت، امر به معروف و نهی از منکر.
از مراتب یا اقسام توحید آنچه بیش از همه مورد تأکید معتزله قرار گرفته توحید صفاتی است. یعنی صفات زاید بر ذات را از خداوند نفی کرده اند و بدین جهت گاهی از آنان به نفی کنندگان صفات یا قائلان به نیابت ذات از صفات یاد شده است. ولی به نظر می رسد نظر درست تر این است که آنان صفات کمال را از خداوند نفی نکرده اند، بلکه معتقدند که صفات با ذات عینیت دارد و در این مسئله با امامیه هم عقیده اند. این مطلب از کلام شیخ مفید در « اوائل المقالات » و شهرستانی در « ملل و نحل » به روشنی استفاده می شود و مؤلفان کتاب « تاریخ فلسفه در جهان اسلامی » نیز بر آن تصریح کرده اند.

معنی کلمه معتزله در ویکی واژه

منسوب به معتزل.
(ادیان): فرقه ای از مسلمانان در قرن دوم هجری که بر ارزش عقل و استدلال و مختار بودن انسان و حادثه بودن عالم تأکید کردند. پیرو فرقه معتزله.

جملاتی از کاربرد کلمه معتزله

وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ این آیت رد است بر معتزله که میگویند بهشت نیافریدند هنوز، و موجود نیست. و وجه دلالت روشن است که اگر موجود نبودی ربّ العالمین آدم را نگفتی اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ.
واسطی گوید فرعون دعوی خدائی کرد آشکارا و گفت أنا رَبُّکُم الاَعْلی و معتزله پنهان دعوی خدائی کردند و گفتند ما هرچه خواهیم توانیم کرد.
و احمد بن حنبل از این بود که با حارث محاسبی خشم گرفت که تصنیف کرد در کلام و بر معتزله رد کردو گفت، «در کتاب بیشتر شبهت ایشان را بیان کنی، آنگاه جواب دهی باشد که کسی آن شبهت برخواند و دل وی افتد»و یحیی بن معین گفت، «من از کسی چیزی نخواهم، اما اگر سلطان چیزی به من دهد بستانم» با وی خشم گرفت و زبان بازگرفت تا از وی عذر خواست و گفت، «طیبت و مزاح می کردم». گفت، «خوردن آن از دین است و با دین بازی نکنند.» و گروهی بوده اند که همه را به چشم مرحمت نگردیده اند و این به نیت و اندیشه بگردد که کسی که نظر وی از توحید بود، همه را در قبضه قهر ربوست مضطر بیند، به چشم رحمت نگرد، و این نیز بزرگ است، ولیکن جای غره شدن احمقان است که کسی باشد که مداهنت باشد در باطن وی و پندارد که توحید است. و نشان توحید آن بود که اگر وی را بزند و مال وی ببرد و استخفاف کند و زبان به وی دراز کند، خشم نگیرد و هم به چشم شفقت نگرد چون از توحید و ضرورت خلق می نگرد چنان که رسول (ص) را دندان بشکستند و خون به روی وی فرو می دوید و وی می گفت، «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»، چون در حق خویش خاموش نگرد و در حق خدای تعالی خاموش گردد این مداهنت و نفاق و حماقت باشد نه توحید پس هرکه توحید، چنین بر وی غالب نباشدو فسق فاسق وی را در دل وی دشمن نگرداند دلیل ضعیف ایمان و دوستی وی باشد، چنان که اگر کسی دوست تو را بد گوید و تو خشم نگیری، دلیل آن بود که اصلی ندارد.
در این مذهب هر کسی که از نسل حسن یا حسین بن علی باشد و علیه ظلم قیام کند را امام می‌دانند. همچنین ممکن است دو امام در یک زمان ظهور یابند و حتی خون همدیگر را مباح دانند. شهرستانی نوشته‌است که در زمان او بتریه همگی مقلد بودند و از معتزله سنی مذهب پیروی می‌کردند و امامان معتزلی را برتر از اهل بیت می‌دانستند. آنان همچنین در احکام پیرو ابوحنیفه و در مسائل کمی پیرو شیعیان و شافعیان بودند.
صفدی گفت: تا روزگار هارون الرشید، مکتب معتزله اندک اندک ظاهر می گشت. تا این که در آن روزگار بشر مریسی در حالی که شافعی پا در زنجیر داشت از او پرسید: ای قرشی پیرامن قرآن چه گوئی؟ پاسخ داد: مرا می گوئی؟ گفت: بلی. گفت: قرآن مخلوق خداوند است. و رهایش کردند.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ» دلیلست که هر که آفریده است، از وی آفرینش درست نیاید پس آدمی اگر چه او را حیاة و تمیز است آفریدن نتواند و این دلیلست که اعمال وی خلق حقّ است بخلاف قول معتزله و قدریّه، چون آدمی با حیاة و تمییز آفریدن نمی‌تواند، بتان که بی حیاةاند و بی تمیز اولیتر که نتوانند، و ربّ العزّه ایشان را می‌گوید «أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ» بل که آفریدگار اللَّه است که یگانه و یکتاست، و خداوندی را سزاست، و در ذات و صفات بی همتاست.
پس نه روا باشد که او را چون دیگران بنده گویند. ربّ العزّة وانمود که: وجود وی بی‌پدر عجب‌تر از فریشتگان نیست که بی‌پدر و مادراند، و آن گه همه بندگان اویند، از بندگی می‌ننگ ندارند. جواب سیوم آنست که: آن قوم که این آیت در شأن ایشان آمد، اعتقاد داشتند که فریشتگان بر انبیاء و بر جمله فرزندان آدم فضل دارند، پس ربّ العالمین خطاب با ایشان بر وفق اعتقاد ایشان کرد، و این مذهب معتزله و کرامیة و خوارج است. امّا معتقد جمهور اهل حق درین مسئله آنست که انبیاء و مؤمنان بر فریشتگان فضل دارند، که آن فضل و کرامت و تخاصیص قربت، که ربّ العزّة با پیغامبران و مؤمنان فرزند آدم کرد، با فریشتگان نکرد، که فریشتگان اگر چه بحضرت الهیّت نزدیکتراند، بحجب هیبت، و نور عزّت محجوب‌اند. و پیغامبران و مؤمنان بنور مشاهدت و نسیم انس و ضیاء و کشف و کرامت محبّت مخصوص‌اند. و دلیل تخصیص و تفضیل ایشان بر فریشتگان آنست که ربّ العزّة بر ایشان ثنا کرد، گفت: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ، و محبّت خود ایشان را اثبات کرد، گفت: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، و در حق ابراهیم خلیل علی الخصوص گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، و پیغامبران را گفت: إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ، و مؤمنان را گفت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ.
در سنت اسلامی هیچ مکتب یا نهضت رسمی رشدیه (اورروئیسم) وجود نداشت. افول علم کلام یا «الهیات مکتبی اسلامی» و معتزله یا «عقل‌گرایی اسلامی» مانع از پذیرش ابن رشد در اندیشه اسلامی شده است که به موازات آن در فلسفه مسیحی یا یهودی است. با این وجود، احیای سنت‌های عقل‌گرایانه در فلسفه اسلامی قرون وسطی در ناسیونالیسم عرب مدرن مطرح شده است. ابن رشد چیزی شبیه به یک شخصیت نمادین در بحث‌هایی در مورد زوال و پیشنهاد احیای اندیشه اسلامی و جامعه اسلامی در اواخر قرن بیستم شد. یکی از حامیان برجسته چنین احیای اندیشه آوروئیستی در جامعه اسلامی، محمد عابد جابری با نقد عقل عربی (۱۹۸۲) بود.
نقل است که چون در بغداد معتزله غلبه کردند گفتند: او را تکلیف باید کرد تا قرآن مخلوق گوید.
فقیل «یا مُوسی‌ إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» این آیت حجتی قاطع و دلیلی روشن است بر معتزله که بخلق قرآن می‌گویند، و بر ایشان که سخن گفتن بر خدای تعالی روا نمی دارند، ایشان را گویند، «نُودِیَ» این ندا از کیست؟ اگر گویند از فریشته است گوئیم.