معتز

معنی کلمه معتز در لغت نامه دهخدا

معتز. [ م ُ ت َزز ] ( ع ص ) گرامی شمرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از محیطالمحیط ). و رجوع به اعتزاز شود.

معنی کلمه معتز در فرهنگ معین

(مُ تَ زّ ) [ ع . ] (اِمف . ) گرامی شمرده ، عزیز داشته .

معنی کلمه معتز در فرهنگ فارسی

محمد بن متوکل سیزدهمین خلیفه از آل عباس دوران خلافتش سه سال بود ( ۲۵۵ - ۲۵۲ ه.ق ) .
عزیزوگرامی شمرده شده
( اسم ) گرامی شمرده عزیز داشته .

معنی کلمه معتز در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] معتز سیزدهمین خلیفه عباسی است. نام او زبیر یا محمد بود که بعد از پسرعمویش مستعین به خلافت رسید.
از بزرگترین جرائم او این بود که امام هادی علیه السلام را به شهادت رساند و چون ترس آن داشت که مؤید بر ضد او قیام کند، او را در لحاف مسموم پیچید و دو طرف آن را بست تا در 23 رجب مرد.
او پیوسته سرکردگان اتراک را می­کشت تا در روز مبعث سال 255هـ عده­ای به سرکردگی صالح ­بن وصیف دور معتز را گرفتند و توبیخ و سرزنش کردند و از او مطالبه­ٔ اموال کردند و او را از حجره بیرون کشیدند و در آفتاب گرم بپای داشتند که از شدت گرما تکیه بر یک پا می­کرد و او را پیوسته می­زدند تا این که در 27 رجب خود را از خلافت خلع کرد.
سپس سه روز به او آب و غذا ندادند تا مرد و به قولی دیگر او را با آب جوش تنقیه کردند. بعضی گفته­اند: او را پنج روز در گرمابه بدون آب و غذا حبس کردند و روز آخر آب نمک یا آب برفی به او دادند و به این سبب کشته شد.
عبدالحسین نیشابوری، تقویم شیعه.

معنی کلمه معتز در ویکی واژه

گرامی شمرده، عزیز داشته.

جملاتی از کاربرد کلمه معتز

و وی را اعتقادی است اندر اصول دین پسندیدهٔ علما و چون به بغداد معتزله غلبه کردند گفتند وی راتکلیف باید کرد تا قرآن را مخلوق گوید. پیرو ضعیف بود. دستهاش بر عُقابَیْن کشیدند و هزار تازیانه بزدندش که: «قرآن را مخلوق گوی.» نگفت و اندر آن میانه بند ازارش بگشاد و دستهاش بسته بود. دو دست دیگر پدیدار آمد و ازار ببست. چون این برهان بدیدند بگذاشتندش. و هم اندر آن جراحت فرمان یافت.
معتزلی گفت: پس چه معنی دارد این آیت که وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها؟ جواب وی از دو وجه است: یکی آنکه این آیت در شأن کافر آمده است که مؤمن را بکشد، چنان که در قصّه مقیس ضبابه گفتیم. دیگر وجه آنست که اگر چه در حق مؤمن آمده است، فجزاؤه جهنّم گفت، و در خبر است از مصطفی (ص) که گفت:هو جزاؤه ان جازاه.
» قومی از جهمیان و معتزله تعلّق کردند باین آیت که: وَ هُوَ مَعَهُمْ‌
آن معتزلی پرسد، معدوم نه شیء است ؟ بیخود بر من شیی بود، و با خود لاشی
اَشاعِره، نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری گفته می‌شود. اشاعره در معنای عام به سنت‌گرایان یا اهل سنت و جماعت گفته می‌شود، یعنی آنان که در برابر خردگرایان معتزلی، بر نقل (قرآن و سنت) تأکید می‌ورزند و نقل را بر عقل ترجیح می‌دهند.
روی عمران بن حصین: انّ رسول اللَّه (ص) رأی رجلا معتزلا لم یصلّ مع القوم، فقال: «یا فلان! ما منعک انّ تصلّی مع القوم؟» فقال: یا رسول اللَّه اصابتنی جنابة و لا ماء.
با چنان ترکتاز مغ به ازو عیش چون قیصرم کن و معتز
اما معتزله کلیت تخصیص کرامات را منکر شوند و حقیقت ولایت کرامات تخصیص بود و گویند: «همه مسلمانان اولیای خدایند جلّ جلالُه چون مطیع باشند؛ که هر که به احکام ایمان قیام کرد و صفات خدای و رؤیت وی را منکر شد، و مؤمن را خلود در دوزخ روا داشت و به جواز تکلیف بر مجرد عقل بی ورود رسل و نزول کتب مقر آمد وی ولی بود به نزدیک همه مسلمانان.» این چنین کس ولی بود اما ولی شیطان.
ریت حق ببر معتزلی دیدنی نیست، ببین انکارش
و. رعایت لطف و اصلح بر خدا واجب نیست. (بر خلاف نظر معتزله)
گر بحتری ز نعمت معتز عزیز گشت آن داده ای به بنده که معتز به بحتری
یا مثل لاله رخان خوشش معتزلی بر سر کهسارمی